تاریخ انتشار۲۵ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۲۲:۳۹
کد مطلب : 337294

وهابیت و منازعه هویتی ایران و عربستان

وهابیت به‌ عنوان مذهب رسمی عربستان سعودی در کنار «خاندان سلطنتی» و «ناسیونالیسم عرب» رکن اساسی در شکل‌ دهی به سیاست ‌های داخلی این کشور به شمار می ‌آید؛ به گونه ای که حاکمان عربستان با برداشتی عمل ‌گرایانه از این رکن مهم سعی در ارتقا جایگاه وهابیت به‌عنوان یکی از ارکان مهم راهبردی ـ هویتی خود در تقابل با گفتمان اسلام شیعی و مهار نفوذ هویتی ایران در منطقه را دارند.
وهابیت و منازعه هویتی ایران و عربستان
عربستان سعودی به‌ عنوان یکی از بازیگران قدرتمند منطقه ‌ای در غرب آسیا همواره سیاست ‌های اصولی خود را در تقابلی آشکار با منافع و راهبرد های جمهوری اسلامی ایران دیده است. این کشور به‌عنوان کشوری عربی اسلامی که بر پایه ‌هایی چون خاندان سلطنتی سعودی، ناسیونالیسم عرب و برداشت سلفی گرایانه از اسلام یعنی «وهابیت» استوار است، پایه‌های استحکام ‌بخش جمهوری اسلامی ایران، که شامل مذهب تشیع، فرهنگ ایرانی اسلامی و مردم ‌سالاری دینی برخاسته از انقلاب اسلامی می ‌باشد، را خطری مهم برای امنیت و آینده هویتی ـ سیاسی خود می ‌پندارد که با توسعه دامنه نفوذ ایران در منطقه خصوصاً کشور های عربی، ایران را نه یک خطر بلکه یک تهدید راهبردی قلمداد می ‌کند.
 
نفوذ گسترده ایران در منطقه بر پایه حمایت‌ های مادی و نیز دیپلماسی عمومی نشئت گرفته از فرهنگ انقلابی تشیع و گفتمان اسلام انقلابی، عربستان را ناچار به اتخاذ سیاستی واکنشی در قبال ایران نموده است؛ چرا که عربستان سعودی به‌عنوان کشوری عربی نقشی دایه مأبانه در قبال دیگر کشورهای بعضاً کوچک و ضعیف عربی برای خود قائل است و در راستای امنیت و هویت عربی خود نمی ‌تواند که ایران را در حال نفوذ و گستراندن سیطره خود بر کشورهای عربی منطقه از لبنان تا یمن ببیند بنابراین در تلاش است تا با اتخاذ یک راهبردی مناسب قدرت منطقه ‌ای ایران را مهار نماید.
 
وقوع انقلاب اسلامی در ایران و تأسیس یك نظام شیعی در این در منطقه در قالب  تهدید «دیگری»، عربستان را با یك چالش هویتی در قالب جدی علیه هویت سیاسی و مشروعیت مذهبی آن مواجه کرده است. از همین رو، ریاض تلاش کرده تا با هر گونه تحرك سیاسی، دیپلماتیك و اقتصادی ایران در منطقه خاورمیانه و شبه جزیره عربستان مقابله کند و همچنین مانع از قدرت یابی شیعیان در هرم قدرت سیاسی کشور های عربی گردد. نقش این عنصر در هویت  بخشی کشورهای عرب خاورمیانه به ویژه عربستان بسیار برجسته است. آنچه که اکنون هویت این دولت را از سایر دولت های عرب منطقه و به ویژه دولت شیعی ایران در مجموعه امنیتی خاورمیانه متمایز ساخته است، نظام مذهبی مبتنی بر اندیشه ها و تفکرات آیین وهابیت می باشد . عربستان با تمسك به هویت قومی-عربی نخست خود را از کشورهای غیر عرب منطقه یعنی ایران و ترکیه و رژیم صهیونیستی منفك ساخت، سپس با تقویت دین به  عنوان منبع اصلی هویت بخش، «هویت متمایزی» را برای خود در میان اعراب ایجاد کرد. علت اصلی منزلت ایدئولوژی مذهبی در پویش هویت سازی عربستان را باید در دو مؤلفه اساسی جستجو کرد:  اولا،ً این کشور بر جامعه ای مسلط است که دین اسلام در آنجا ظهور کرده، و اماکن مذهبی این کشور (مکه و مدینه) از مقدس ترین اماکن مذهبی جهان اسلام به شمار می آیند. ثانیاً، حکومتی که از اوایل قرن بیستم در عربستان به قدرت رسیده، بر مبنای آیین اسلام وهابی بنا شده است.
 
به لحاظ تاریخی رابطه دین و سیاست در جامعه عربستان سعودي رابطه اي جدایی ناپذیر بوده است. با این حال، ریشه هاي این ارتباط در قالب ملت  دولت و به مثابه نوعی مهندسی سیاسی، به سال 1744 و به اندیشه هاي محمد بن عبدالوهاب بر می گردد. در آن زمان شبه جزیره عربستان جامعه اي بادیه نشین بود که محمد بن عبدالوهاب اعتقاد داشت این جوامع از آموزه هاي اصیل و توحیدي اسلام دور شده و به پرستش مقبره، درختان و دیگر نمادهاي دنیوي روي آورده و منحرف شده است. او به این نتیجه رسید که براي اجتناب از بدعت، جامعه نیازمند همکاري دین و سیاست است؛ چرا که بدون قدرت اجبار دولت، دین در خطر است و بدون نظم و انضباط ( قوانین شرعی ) سازمان دولتی گرایش استبدادي پیدا خواهد کرد.
 
هم چنین ساخت اجتماعی دین در جامعه سعودي حاکی از موقعیت منحصر به فرد نهاد مذهب است. انحصار قدرت اجتماعی در دستان سران حکومت و عالمان وهابی در قالب مؤسساتی چون دارالافتاء، مجمع علما و کمیته ترویج ارزش ها و پیشگیري مفاسد نمایان می شود و مدارس و دانشگاه ها نیز تحت کنترل شدید عالمان وهابی است. این دو گروه، روند اعمال قدرت خود را در جامعه در چارچوب رابطه سود مند مشترك به پیش می برند، به این ترتیب که علماي وهابی مشروعیت دینی سران حکومت را تأیید می کنند و سران حکومت نیز با حمایت کامل از اقتدار وهابی ها، به اداره جامعه می پردازند. تصمیم گیري ها، برنامه ریزي ها، سیاست ها و خط مشی ها در قلمرو سیاسی در انحصار خانواده سلطنتی است و پادشاه و دیگر اعضاي ارشد خانواده چارچوب تقسیم کار را تعیین می کنند و ساماندهی اجتماعی و مسئولیت برقراري و اعمال ارزش هاي حاکم بر جامعه برعهده نخبگان مذهبی (وهابیون) است.
 
مبانی اندیشه ای ایدئولوژی وهابیت
اهل سنت به چهار شاخه اصلی حنفی، حنبلی، شافعی و مالکی تقسیم می شوند که به مرور زمان برخی از این شاخه ها به ده ها زیرشاخه تقسیم شده و هر کدام برای خود به مسلکی جداگانه با عقایدی خاص تبدیل شدند. وهابیت و سلفی گری نیز یکی از فرقه هایی است که خود را منتسب به حنبلی ها می داند؛ بدین معنی که وهابیت بسیاری از اعتقادات خود را از آرا و عقاید احمدبن حنبل، مؤسس و بانی مکتب حنبلی و از رهبران فکری اصحاب حدیث که مورد حمایت کامل خلفای عباسی، (از متوکل به بعد)  بوده است، گرفته اند. با وجود این، بسیاری از علمای حنبلی وهابیت را فرقه ای جدا از خود قلمداد کرده و خود را از نزدیکی به آن مبرا کرده اند.  وهابیت یا سلفی گری با ظهور مذهب اشعریه، که در واقع تعدیل کننده روش افراطی معتزله در استفاده از عقل و روش تفریطی اهل حدیث در سرکوب عقل بود، در اوایل سده ي چهارم هجری از رونق افتاد ولی به طور کلی منسوخ نشد. این مذهب بار دیگر در قرن هشتم احیا و گسترش یافت. با تبلیغ ابن تیمیه حرّانی دمشقی علی رغم این واقعیت، وهابیت امروزی عربستان ریشه در تلاش های محمدابن عبدالوهاب نجدی دارد. عبدالوهاب از طریق کاوش در اندیشه های ابن تیمیه توانست این اندیشه ها را در قالب «مذهب جدیدی» به نام وهابیت در قرن دوازدهم هجری قمری ایجاد کند که به لحاظ مبانی فکری و اندیشه ای با تمام مذاهب چهارگانه اهل سنت و مذهب شیعه تفاوت داشت.
 
 مذهب وهابیت دارای شاخه هایی است که به علت تعارض با چهارچوب های فکری ایدئولوژی شیعه، نه تنها بر تنظیم سیاست های ضدشیعی عربستان سعودی مؤثر است، بلکه در موضع گیری ها کلی و پویش های منطق های آن کشور نیز تأثیرشایانی دارد. این مبانی عبارتند از:
 
الف) رد عقل گرایی: وهابیون اظهار می دارند که عقاید اسلامی باید به همان نحوی بیان شوند که در دوران صحابه و تابعین گفته می شد. عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فرا گرفت و علما نباید به طرح ادله ای غیر از آنچه که قرآن می گوید، بپردازند. طرفداران این آیین مخالف شدید هرگونه نوآوری و توسل به عقل، فلسفه، اجتهاد، تفسیر قرآن، تصوف و عرفان بوده و آنها را نوعی بدعت به حساب می آورند. در حالی که در مقابل شیعیان علاوه بر رد فهم ظاهری از آیات و روایات، به عقل، فلسفه و اجتهاد توسل جسته و با هدف روشن گری و همچنین انطباق آیات قرآنی با مقتضیات زمانی به تفسیر آنها همت می گمارند.
 
ب) تعصب شدید مذهبی و رد توسل جویی: اسلام وهابی مبتنی بر تعصب شدید مذهبی و عدم تسامح و سخت گیری در امور دینی می باشد. همچنین، وهابیون درخواست شفاعت، استغاثه، توسل و نذر را برای غیر خدا جایز نمی دانند و آن را بدعت در دین قلمداد می نمایند.  و بر همین اساس مسلمانانی را که به این گونه اعمال دست می زنند «کافر و مشرك» بر می شمرند. بر اساس این مؤلفه، از منظر وهابیون شیعیان در زمره کافران به شمار می آیند. آنها همچنین اعتقاد به جسمیت خداوند دارند و برای خداوند اعضاء قائل هستند. موضوعی که هیچ جایگاهی در اندیشه های شیعی ندارد و امری قبیح به حساب می آید.
ج) جهاد با کافران و بدعت گرایان: تکفیرگرایی و جهاد با کافران و بدعت گرایان از مؤلفه های مهم تفکرات وهابیت و سلفی گری می باشد که ابن تیمیه در ابتدای دعوت خویش آن را پردازش کرد. از نظر وی هر چیزی که در زمان پیامبر و سلف صالح نبوده (به ویژه بسیاری از اعمال عبادی شیعیان) بدعت است. مانند سجاده پهن کردن برای نماز، دعای مشترك امام و مأموم  بعد از نماز (اعمالی که شیعیان انجام می دهند) و غیره. بنابراین برای محو آن باید شمشیر بدست گرفت.
 
د) شیعه ستیزی: مذهب وهابیت از منظر پارادایم نظری و ایدئولوژیکی بیشترین فاصله را با مذهب شیعه نسبت با سایر مذاهب دارد.  در همین ارتباط، آنگلو گودویلا، استاد روابط بین الملل دانشگاه بوستون، می گوید که بخش بزرگی از اجحاف های اعمال شده بر شیعیان، ریشه در جهان بینی وهابی ها دارد که به طور معمول به اختلافات درون دینی حساسیت بیشتری دارند. اوایل قرن نوزدهم چندین بار شیعیان را قتل عام کرده و اموال آنها را غارت کردند.  از نظر عملی نیز وهابیون در طول تاریخ به ویژه در این زمینه می توان به کشتار مردم کربلا و نجف اشاره کرد. از قرن بیستم تاکنون نیز وهابیون عربستانی به انحای مختلف به آزار و اذیت شیعیان پرداخته اند که از آن جمله می توان به تخریب قبور امامان و ضریح آنها در مکه و مدینه، جلوگیری از برگزاری مراسم عاشورا، اعمال تبعیض اجتماعی و ممانعت از استخدام شیعیان در ارتش و مشاغل حرف های خاص و نهایتاً سرکوب قهرآمیز اعتراضات شیعیان اشاره کرد.
 
سه رویداد مهم در روابط ایران و عربستان سعودي باعث شده که دو کشور از ابزار هویتی براي مهار کنشگري منطقه اي و بین المللی یکدیگر استفاده کنند. رویداد نخست وقوع انقلاب اسلامی 1979 بود که طی آن مسأله ایران به صورت چالش راهبردي، نمادین و داخلی عربستان سعودي مطرح شد. این چالش سعودي ریشه درنفوذ فزاینده و رو به رشد ایران پس از انقلاب در منطقه داشت. رویداد دوم تحولات داخلی 2003 عراق و قدرت گرفتن شیعیان در این کشور بود که عربستان را واداشت تا از افراط گرایی جهانی براي ضربه زدن به نفوذ ایران در منطقه استفاده کند. افراط گرایی جهانی، ابزاري براي سیاست ضد هژمونی سعودي در برابر ایران بود.  رویکردي که بدلیل مسأله هسته اي ایران براي غرب و آمریکا امري عادي جلوه داده شد. و رویداد سوم، انقلاب هاي عربی بود. در این دوران عربستان سعودي به گفته سعود مساعد التمامی با توجه به نظم شکننده  منطقه اي این کشور، عملاً رهبري سیاست «ضدانقلابی گري سعودي»  را برعهده گرفته  و از الگو هاي اقتدارگرا در مصر و تونس حمایت کرد. دلیل این کار نیز، تا حدزیادي می توانست ایران باشد.
 
نقش وهابیت بر سیاست های حکومتی سعودی در تقابل با ایران
رابطه بین فرقه وهابیت و خاندان آل سعود از نوع رابطه قدرت / دانش در نظریه فوکو و رابطه قلم و شمشیر در چارچوب نظریه های فلسفی ـ سیاسی در اسلام است. در هر دو رویکرد چنین تصور می شود که به واسطه ماهیت ارتباطی قدرت / دانش بقای یکی در گرو دیگری است و هر کدام در یک روند تاریخی یکدیگر را بازتولید می کنند. به لحاظ تاریخی رابطه دین و سیاست در جامعه عربستان رابطه جدایی ناپذیر بوده است. با این حال ریشه این ارتباط در قالب ملت ـ دولت و به مثابه نوعی مهندسی سیاسی به سال 1744 م و به اندیشه های محمد بن عبدالوهاب بر می گردد.
 
زمانی که محمدبن عبدالوهاب به دلیل تعالیم اش مورد مخالفت علمای اسلام قرار گرفت، به ناچار در شهر درعیه اقامت گزید و حاکم شهر محمدابن سعود از عقاید و اندیشه های وی حمایت کرد. بدین ترتیب، پیمانی بین آن دو شکل گرفت مبنی بر آنکه حکومت از آن محمد بن سعود و تبلیغ  به دست  محمد بن عبدالوهاب باشد. این پیمان مقدمات ایجاد کشور عربستان سعودی را فراهم ساخت.  محمدبن سعود، بنیانگذار نخستین سلسله سعودی، همچنین با هدف تحکیم روابط با دختر شیخ  ازدواج کرد. بدین ترتیب، در طی حکومت خاندان آل سعود مناصب مذهبی عمدتاً در اختیار نوادگان محمدبن عبدالوهاب قرارگرفت. با تشکیل کشور عربستان سعودی در سال 1932 م، حکومت جدید برای مقابله با چالش های داخلی، یعنی مخالفین و همچنین ایجاد وحدت و یكپارچگی، با توجه به ساختار غیرمنسجم سیاسی، اجتماعی و مذهبی عربستان، از دو ابزار یعنی قدرت نظامی و آیین وهابیت بهره مند شد. از آن زمان تاکنون، یکی از کارکرد های عمده علمای  وهابی مشروعیت دادن مذهبی به قوانین و قدرت آل سعود می باشد. آنها غالباً مهر تأیید به تصمیمات رسمی زده و برای اعتبار بخشیدن به مواضع سیاسی رژیم، احکام دینی صادر می نمایند. بنابراین نفوذ وهابیت بسیار فراتر از نقش رسمی نهاد دینی در عربستان سعودی است. در همین رابطه، تأسیس شورای علماي ارشد در سال 1971 م توسط فیصل نیز با هدف تبادل نظر و مشاوره منظم بین پادشاه و تشکیلات مذهبی ایجاد گشت. این شورا نهادی است که قدرت تأثیرگذاری زیادی بر پادشاه دارد. در واقع سیستم حکومتی عربستان، تجلی کلاسیك  همزیستی خاص میان مذهب و قدرت امپراتوری است. بنیان این همزیستی بر وحدت میان آل سعود و آل وهاب پایه گذاری شده است. بر اساس  نوشته های حنبلی حتی جواز ظهور نظام سلطنتی در عربستان منوط به سوگند پادشاه به اجرای اصول اسلامی بوده است.
 
در عرصه سیاست خارجی نیز در سال های اخیر ایدئولوژی وهابیت بیش از متغیر عرب گرایی، به عنوان یك عنصر قدرتمند هویت  بخش، نقش برجسته ای بر رویکردها و ادراکات  نخبگان سیاسی عربستان نسبت به محیط خارجی داشته است. علت این مسئله را باید در این موضوع جستجو کرد که عنصر عربیت ویژگی مشترك هویتی همه کشورهای عربی محسوب می شود، دولت عربستان است که به طور ویژه ای نقش و عملکردهای فراملی این کشور را تحت تأثیر خود قرار داده و به گونه ي قابل ملاحظه ای در مفصل بندی مبانی بیناذهنی نخبگان و متعاقباً منافع ملی آن کشور تأثیرگذار بوده است. به همین دلیل، سیاست ها و اقدامات فراملی عربستان را در حال حاضر می توان عمدتا در چهارچوب «عمل گرایی بهره مند از ایدئولوژی»  مورد تبیین قرار داد.
 
 در سال 1979 و پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران به رقیب مهم منطقه اي پادشاهی عربستان و چالش جدید راهبردي براي این کشور تبدیل شد. در همین سال، امام خمینی (ره)  قدرت را در ایران به دست گرفت و تحت لواي حمایت از اسلام شیعی طرح احیاي اسلام در سراسر جهان اسلام را به راه انداخت . این مسأله موقعیت عربستان سعودي را به عنوان قلب جهان اسلام به چالش کشید. هم چنین، ایران انقلابی در طول دهۀ 1980 از مخالفان شیعه در استان نفت خیز الاحساء حمایت کرد. یکی از مشاوران خانواده سلطنتی نگرانی هاي عربستان را این گونه بیان کرده است: «شیعیان در پی بازتولید سلسلۀ صفوي، یا به عبارت دیگر تشکیل هلال شیعی از پاکستان به ایران، عراق و لبنان و در نهایت عربستان سعودي هستند . بهترین سناریو براي ایرانی ها وقوع هرج و مرج و جنگ داخلی در عراق است . آنها به خوبی می دانند که زمان به نفع آنهاست؛ زیرا سربازان آمریکایی براي همیشه در عراق نخو اهند ماند.  ایرانی ها آماده حمایت از برادران شیعه خود در کشور همسایه اند».
 
روابط بین ایران و عربستان سعودي در سال هاي اخیر بر پایه نوعی هماورد ایدئولوژیکی  مذهبی نمایان شده که رقابت بر سر منافع ژئواستراتژیک و سیاسی از یک سو و رقابت پایدار براي هژمونی منطقه اي از سوي دیگر؛ دورنماي این تمایز و خصومت است. با رخداد بهار عربی این خصومت به شدت تشدید شد؛ به ویژه این که این موج انقلابی به بحرین و سوریه سرایت کرد و نوعی برخورد مستقیم سیاست و منافع ایران و عربستان را در پی داشت. با جنگ نیابتی، عربستان سعودي عملا سیاست ضد انقلابی گري و حفظ وضع موجود را در پیش گرفت و در مقابل ایران،  از نوعی تغییر و گفتمانِ ضد وضع موجود حمایت کرد. عربستان سعودي در بحبوبه این تحولات، ایران را به عنوان تهدیدي براي امنیت و سیاست هویتی خود می دانست.  منازعه سیاسی و امنیتی کنونی دو کشور ( 2015 ) حاکی از روابط پیچیده تاریخی و تمایزات ایدئولوژیکی عمیق بین آنها است. سعودي ها در پذیرش اسلام سیاسی شیعه هم چنان سیاست اکراه در پیش گرفته اند که متأثر از پیوند قدیمی میان اسلام سنی وهابی و حفظ  مشروعیت خاندان سعودي درجهان اسلام است. سیاست هاي هویتی عربستان در مقابله با نفوذ ایران، به صورتی ملموس تر در دوران ملک عبدالله ـ پدیدار شد. در بحران سوریه  2012، ایران معتقد به این گزاره است که بشار اسد جزیی از راه حل بحران بوده  و عبور از بشار به مثابه تهدید امنیتی ایران تفسیر می شود. عربستان سعودي معتقد است که بحران سوریه تنها از راه سقوط بشار اسد و ایجاد نوعی دولت سنی ممکن است. این مسأله هویتی را می توان به کرات در بحران سوریه مشاهده کرد. سعودي ها  نگران شورش شیعی در شرق این کشور و اتصال آنها به شیعیان در ایران و شام هستند. دیگر نگرانی هویتی عربستان؛ استمرار ثبات در الگوي منطقه شیعی است؛ به همین دلیل آنها ر ژیم سوریه را رافضی اعلام کردند که در راستاي اعتبار مذهبی خود بوده است .سعودي ها با توجه به کنار رفتن سعد الحریري به دنبال بدیلی روشن از نفوذ سنتی خود در منطقه شام بودند، سقوط بشاراسد می توانست این مسأله را ممکن سازد.
 
وضع در لبنان چیزي شبیه سوریه است . در این کشور عربستان سعودي عملا سیاست حمایت از گروه سنی المستقبل را دنبال می کند و میلیاردها دلار صرف بازسازي ارتش لبنان کردند، امري که به عاملی مهم در عدم توافق گروه هاي لبنانی براي انتخاب رئیس جمهور توافقی در سال 2014 و 2015 در این کشور شده است همچنین در عراق و به رغم کنار رفتن نوري المالکی و نخست وزیري حیدر العبادي و بازگشایی سفارت عربستان در بغداد طی سال 2014 شک و تردید در روابط میان سه ضلع ایران، عراق و عربستان هویدا  است. ایران و گروه هاي شیعه عراقی معتقد به حمایت عربستان از داعش یا همان هستند. عربستان البته از سوي آمریکا براي همکاري با « دولت اسلامی در عراق و شام » بلوك سنی در عراق تشویق می شود. امري که واکنش جریان هاي شیعی و ایران را در پی داشته است. یمن، پرونده دیگري است که عملاً نشان از تقابل هویتی ایران و عربستان سعودي می دهد. انصارالله یمن به شکلی بی سابقه و با روش و الگوي حزب الله لبنان تلاش کرده تا از منظر راهبردي و هویتی به اهرم فشار ایران علیه سیاست سعودي در جنوب شبه جزیره تبدیل شود. عربستان با نام شوراي همکاري خلیج فارس در صدد بازسازي نقش و سیاست هویتی خود در یمن است.
 
سال 2014 سال رویارویی هویت حوثی با هویت سلفی در یمن است. دراستان هاي صعده و عمران ، هویت جدید زیدیه به نوعی آگاهی سیاسی منجر شد؛ مؤلفه اي که ساخت قدرت و هویت در منطقه را متغیر و بی ثبات نشان می دهد. عربستان سعودي با موج جدید تحولات در یمن عملا ناامنی هستی شناسی خود را حس و در
صدد مهار آن برآمد.
 
نتیجه گیری
ایدئولوژی وهابیت به‌ عنوان مذهب رسمی عربستان سعودی اگرچه در قبال خاندان سلطنتی تنها رکن اساسی در شکل دهی به سیاست‌های داخلی این کشور به شمار نمی ‌آید اما حاکمان عربستان با برداشتی عمل‌ گرایانه از این رکن مهم سعی در ارتقا جایگاه وهابیت به‌ عنوان یکی از ارکان مهم راهبردی ـ هویتی خود دارند. چرا که با توجه به اشتراکات  قومیتی و مذهبی عربستان با ملت‌های عرب منطقه، از این طریق بتوانند نفوذ هویت شیعی ـ انقلابی ایران را در منطقه مهار نمایند. بنابراین وهابیت راهبردهای عربستان را از حالت محافظه‌کارانه به شکل تهاجمی تبدیل می ‌کند و از طریق غیرت سازی با گفتمان اسلام انقلابی در ایران و حتی اسلام اخوانی در مصر شکل جدیدی به راهبردهای منطقه‌ای عربستان می‌دهد و تمایزات هویتی میان ایران و عربستان را تشدید می‌نماید.
 
منابع
1- ابراهیمی، نبی الله (1394)، «سلفیه وهابی؛ تمایزهای هویتی عربستان سعودی و ایران»، مطالعات ملی، شماره 63.
2- اختیاری امیری، رضا (1394)، « تأثیر تقابل وهابیت سعودي با گفتمان انقلاب اسلامي ایران بر ژئوپلتیک جدید خاورمیانه»، فصلنامه اندیشه سیاسی در اسلام، شماره 6.
3- نظری، علی اشرف و قنبری، لقمان (1394)، «بازشناسی سیاست، جامعه و دولت در عربستان»، شماره 15.
4- منصوری مقدم، محمد (1391)، «مولفه هویت و تأثیر آن بر سیاست خارجی عربستان سعودی در قبال جمهوری اسلامی ایران»، فصلنامه مجلس و راهبرد، شماره 72.
 
https://taghribnews.com/vdcf1edmjw6dm0a.igiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی