تاریخ انتشار۱۴ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۲۱:۲۹
کد مطلب : 315864
سلسله مباحث کلاسی دکتر داود فیرحی پیرامون جریان های سلفی و تکفیری

زمینه های تاریخی شکل گیری جنبش های تکفیری در خاورمیانه

در گفتار قبلی تحت عنوان «جغرافیای فکر سیاسی مسلمانان در خاورمیانه» پیرامون طبقه بندی جریان های سیاسی در جهان اسلام بحث شد. در این گفتار، به منشأ و چگونگی ظهور جریان های رادیکال خواهیم پرداخت. دکتر فیرحی معتقد است که ما شاهد شکل گیری چهار نسل از سلفی ها بودیم. این چهار نسل عبارتند از: 1. سلفیون پایه گذار مانند ابن تیمیه؛ 2. نسل دوم سلفیه که با انحلال خلافت عثمانی پیدا شد؛ 3. نسل سوم (مانند القاعده) و چهارم (مانند داعش) که با بحران نفوذ بیگانگان و ضعف کشورهای اسلامی شکل گرفت.
زمینه های تاریخی شکل گیری جنبش های تکفیری در خاورمیانه
جریان های سیاسی و اجتماعی در خاورمیانه دارای سه چهره هستند. این سه چهره عبارتند از:

1.  چهرۀ مذهبی آنها که به نصوص دینی استناد می کنند و این حالت در ادبیات خاورمیانه بسیار قدرتمند است. ما در اینجا چگونگی ارجاع آنها به نص و توجیه عمل افراطی خود توسط دین را بررسی خواهیم کرد.

2. زمینه های شناختی جنبش که به شکل گیری و نحوۀ پدیداری این جنبش ها مربوط می شود.

3. سومین نکته نیز روانشناسی جنبش ها است که نحوۀ تکفیر تک تک افراد قابل بررسی است.

این سه مورد در شناخت شبکه جهانی رادیکالیسم به ما کمک می کنند. به عنوان مثال، چه اتفاقی رخ می دهد که در یک کشوری مانند نیوزلند و یا اندونزی، نوعی تفکر به وجود می آید که خود را ایالتی از خلافت اسلامی می دانند؟ در این مبحث، به توجیه این تفکرات و شبکه های اجتماعی آنها خواهیم پرداخت.
 
کتابی تحت عنوان «گروه های اسلامی خشونت» منتشر شده است که دایره المعارف گروه های جهادی است. نویسنده کتاب «سعود المولی» است که شخصی افراطی و سلفی است. آنچه در رادیکالیسم مذهبی بسیار مهم است شناسایی دو مشکل اصلی است: اولین مشکل مبهم بودن جریان است؛ زیرا ابعاد آن کشف شده نیست و متن بی طرفی در مورد این جریان های رادیکال وجود ندارد و گرایشات نویسندگان در آن بسیار تأثیرگذار است. به عنوان مثال، در کتاب سعود المولی، جریان عربی سعودی ضد اخوان است و رادیکالیسم را به سمت اخوان سوق داده است. دومین مشکل، تلاش دولت ها برای پوشاندن آن است. پس دو مشکل اصلی یعنی ابهام ذاتی این جریان ها و سپس مداخلات دولت های خارجی است که با ایدئولوژی های متفاوت مسئله را مبهم تر می کنند. به عنوان مثال، از بیرون بسیار متحد به نظر می آید اما اختلافات فراوانی در داخل خود دارند. به رغم اختلافات، اعمالی انجام می دهند که با یکدیگر همسو هستند. در واقع، ابهام ذاتی وجود دارد و گویی این جنبش ها همواره باید مبهم باشند و تلاش های علمی و اطلاعاتی ما تاکنون راه به جایی نبرده است.
 
بخشی از جریان هایی که داعش را تشکیل دادند اگر قدرت پیدا کنند، عربستان، اولین هدف حملۀ آنها خواهد بود اما امروزه به طور کامل مورد تأیید و حمایت عربستان هستند. در افغانستان نیز القاعده علیه نیروهای روسی ایجاد شد اما پس از مدتی انفجار برج های نیویورک را بر عهده گرفت. کتاب «اسلام سیاسی و امریکا» به کمک های امریکا به القاعده اشاره کرده است. پس جنبش ها با دولت ها دارای همسویی دائمی نیستند و بعد از مدتی حامی به دشمن تبدیل می شود.
 
دولت ها در خاورمیانه، جریان ها و جنبش ها را خلق کرده اما پس از مدتی، جنبش از خالق خود مستقل شده و منطق خود را دنبال می کنند. جریان ها دارای پیچیدگی بسیاری هستند که به آنها اشاره خواهیم کرد. جنبش های رادیکال جهان اسلام به لحاظ تاریخی به چهار مرحله تقسیم می شوند که نخستین جریان در دورۀ مغول ها خود را نشان داد که به نسل اول سلفی معروف است. برای نخستین بار جهان اسلام در آن زمان شکست را پذیرفته بود و پس از پیروز شدن در جنگ های صلیبی، مسلمانان دچار شکست بزرگی شده بودند. بزرگ ترین نماد آنها خلیفه بود که در گونی کشته شد. متفکران در آن زمان باور داشتند که مسلمانان ضعیف شدند و ضعف مسلمانی موجب هجوم مغول است و مغولان قدرتمند نیستند.
 
آنها معتقد بودند که تفرقه و پراکنده شدن مسلمانان موجب این ضعف شده است و پاسخ این ضعف را در متحد شدن می دانستند. در ادبیات قرن هفتم و هشتم بر عکس ادبیات امروزی تکثر باعث ضعف شمرده می شد. در ادبیات ابن تیمیه بازگشت به الگوی صدر اسلام مطرح شد و واژۀ خلفای راشدین مطرح شد که موجب خلق دو واژه شد. در واقع، خلفا به دو گونۀ خلفای عادل و خلفای معیار تقسیم شدند. راشد به معنای راهنما است و چهار خلیفۀ اول راشد و چراغ راهنما دانسته شدند.
 
در ادبیات متفکران قرن هفتم و هشتم، شاهد ظهور چیزی به نام معیار خلفای راشدین و نص می باشیم. آنها معتقد بودند ما قادر به اتحاد نخواهیم بود مگر اینکه مکاتب متکثر را حذف کنیم و سپس به معیار اصلی که نص و خلفای راشدین است بازگردیم. مسلمانان گویی امید خود را از آینده از دست داده و به گذشته رجوع می کنند. ایشان تا قرن هفتم و هشتم همواره امیدوار بودند اما از پس از حملۀ مغول، امروز را بدتر از دیروز و فردا را بدتر از امروز می دانستند و معتقد بودند تاریخ انحطاط به وجود آمده است.
 
پس جنبش سلفی بر شکست از مغول و غرور مسلمانان ایستاده است که در پی وحدت، عدم تکثرگرایی و بازگشت به نص و خلفای راشدین بودند. در نتیجه، جریان های اسلامی، جریان های گذشته گرا هستند که روندی خلاف روند هگلی دارند.
 
آنها در پی خذف همۀ مکاتب بودند. اکنون دو جریان اخوانی و سلفی ها در جهان اسلام بسیار بزرگ هستند که هر دو فرامکتبی هستند. در کتاب سعودی المولی، وی در اتهاماتی که به اخوان وارد می کند آنها را ستون پنجم شیعیان در بین اهل سنت می داند. این دو جریان فرامذهبی هستند که فرقه برایشان مهم نبوده و در پی بازگشت به گذشته و احیای آن هستند. لذا نه تنها تفکر شیعی را مستقل نمی دانند بلکه برای مکاتب اهل سنت نیز اهمیتی قائل نیستند. در واقع چیزی به نام صدر اسلام خلق کردند که در آن زمان چنین چیزی نبوده و وحدت موهومی را تصور کردند. مانند باستان گرایان که تصویر فوق العاده ای را از دوران تمدن ایران باستان ایجاد کردند.
 
دو تحلیل پیرامون بازتاب فکر ابن تیمیه وجود دارد. تحلیل نخست، تحلیل ابن تیمیه را می پذیرد؛ زیرا مردم در آن زمان به دلیل شکست از مغول سرخورده بودند و پس در پی وحدت و بازگشت به گذشته بودند. پس طبق تحلیل اول، فشار و سختی های مغول بود که مردم را به شکوه گذشته شان سوق داد.
 
تحلیل دوم، که واقع بین تر است، بر این باور است که در زمان سقوط عثمانی در هند بلوایی ایجاد شدد. کمپانی هند شرقی در آن زمان به وجود آمد و تعدادی از مسلمانان مانند دهلوی و سید جمال الدین اسدآبادی ایدۀ وحدت را مطرح کردند. تنها نویسنده ای که قادر به حمایت از این ایده بود، ابن تیمیه است. اما جنبش عثمانی که به لحاظ هویتی چهل تیکه بود در پی وحدت نبود، لذا از ابن تیمیه حمایتی نکرد. اما پس از سقوط آن دولت، نظریۀ وحدت توسط سید جمال و سایرین مطرح شده و نبش قبر بزرگی در تاریخ انجام دادند. این «سلفیسم» بعد از ابن تیمیه است.
 
موج دوم جریان، مدتی قبل از فروپاشی عثمانی و در اعتراض به عثمانی در عربستان ایجاد شد که به جنبش های وهابی معروف است. این جنبش، نوعی جنبش پیوریتن خالص گرای مذهبی بود که در برابر عثمانی ها قرار داشت. در واقع آنها در پی نجات حرمین شریفین در بند خلفای بدلی عثمانی بودند که در قرن دوازده هجری و از نجد شروع شد.
 
در واقع، حدود شش قرن پس از این تیمیه شروع شد و با محمد بن عبدالوهاب آغاز شده و به جنبش نجد معروف است که این جنبش، پیوریتن، اخباری و ضد عقل است. این جنبش، بزرگ ترین موج مذهبی علیه عثمانی را ایجاد کرده و طبیعتا علیه تشیع نیز بود. جنبش وهابی دارای ویژگی های مهمی است. اولین ویژگی، تبدیل کردن خود به سلفیسم تقویت شده است. تقریباً دارای همۀ ایده های ابن تیمیه است اما تفاوت هایی هم با آن دارد. این جنبش، بر لبۀ دو شمشیر قرار گرفته است: نجد بودن رهبران آنها و با آل سعود همراه بودنشان.
 
جنبش وهابی دارای اختلافاتی با یکدیگر هستند. ما همواره شاهد دو جریان مخالف در عربستان هستیم که یک جنبش به جنبش سروریه معروف است که رهبران، پدر معنوی رادیکال های امروز بوده و حمص و حماء سوریه خاستگاه آن است. این جنبش حتی با عربستان نیز همخوان نبوده و شورش هایی که در سال 2007 صورت گرفت توسط این گروه صورت گرفته است.
 
جنبش سروری رادیکال ترین بخش جنبش است. دومین جنبش نیز به جنبش جامی معروف است که طرفدار سلطنت است و حتی خروج علیه پادشاه را کفر می داند. ارتباط سلمان، پادشاه کنونی عربستان با سروری ها نزدیک است و اتحاد بین ترکیه و عربستان به شخصیت سلمان باز می گردد. دو جریان در عربستان، در آسیای مرکزی نیز وجود دارند و اختلافات آنها امروز بسیار شدیدتر شده است و پس از جنگ کویت با طرح این سؤال که «آیا می توان با یک غیر مسلمان فاسد مبارزه کرد؟» تضاد آنان بیشتر شد.
 
اکثر سروری ها یا زندانی شده و یا در سایر کشورها پراکنده شدند. سپس جنبش صحوه یا همان بیداری اسلامی به وجود آمد که امروزه در دست مدرن ترین بخش سلفی ها است. این جنبش، با علوم انسانی قهر کرده و با تکنولوژی مدرن و شبکه های اجتماعی آشتی داشتند و پست های رهبران شان نزدیک به چهار میلیون لایک دارد. صحوی ها معتقدند که دو گونه زندان فیزیکی و دیگری زندان خود و ذهن آدمی وجود دارد و باید از زندان فکری و اعتقادی عبور کرد.
 
تفکر سروری با بخش رادیکال اخوان ارتباط دارد و به حزب عدالت و توسعه متصل می شود که حول دو جریان بزرگ دور هم جمع شده اند: اولین آن محور مقاومت و سپس مبارزه با استعمار است. گرایشات ضد آمریکایی و ضد کفار در آنها بسیار قوی است. هیچ جنبشی وجود ندارد که کشور بیگانه در آن داخله نکنند. مطالعات ما نشان می دهد که این جنبش داخلی است و از درون جهان اسلام می جوشد. گرایش ضد انگلیسی در جریان اسلام گرایی بسیار قوی است.
 
سومین مرحلۀ جنبش های سلفی، القاعده است که بسیار مهم است. این جنبش دارای چند ویژگی مهم است که بیشترین پول را از عربستان دریافت کرد اما در نهایت علیه این کشور اقدام کرد. در داخل تفکر سلفی ایده ای به نام «جهاد سالانه» وجود دارد و برای هر مسلمان واجب است که حداقل سالی یک بار باید جهاد کند و اگر قادر به این کار نبود هزینۀ آن را پرداخت کند.
 
این مسئله با بحران افغانستان مصادف شد و علت اشغال افغانستان و ترس تبدیل آن به اندلس دوم ایجاد شد. این ترس در ادبیات مسلمانی به وجود آمد و دولت عربستان به همین دلیل، حرارت این جنبش را بالا برده و جوان های مذهبی که تعصب سیاسی و مذهبی داشتند را به افغانستان ارسال کرد و جوانان عرب-افغان را به وجود آورد. هدف آنها اخراج مسیحی ها از جهان اسلام بود.
 
در این میان، دو گونه جهاد به مال و جهاد به جان برای مدت ها به وجود آمد و به همین دلیل پول انبوهی در اختیار جهادیون قرار گرفت. مسلمانان در آن زمان خود را موظف می دانستند تا کمک های مالی به این جنبش کنند. در نهایت، جنبش عرب-افغان موجب گسترش جنبش های جهادی شد و زمانی که افغانستان از نیروهای روسیه تخلیه شد، عرب ها به کشورهای خود بازگشتند. اما آنها دارای ایدئولوژی مبارزه با استعمار بودند و زمانی که نظام خود را همراه امریکا دیدند قادر به تحمل آن نبودند.
 
این موج درآمدی بر بهار عربی شد و پس از افغانستان، مکان دیگری را پیدا کرد تا به مبارزه ادامه دهد. جریان های مذکور قبل از داعش، چندملیتی بودند و زمانی که مسئلۀ افغانستان تمام شد، باید مکان دیکری را پیدا می کردند که در نهایت به این منطقه آمدند.
 
شیعیان، جهاد را واجب می دانند اما شرط آن را حضور امام معصوم می دانند که در نتیجه، در هنگام غیبت معصوم دیکر امکان جهاد نخواهد بود. جهاد ابتدایی بدون معصوم امکان پذیر نیست و عملا جهاد تعطیل شده است. اما در ادبیات اهل سنت، جهاد را همیشگی می دانند اما حاکم مشروع باید آن را رهبری کند. پس از مسئلۀ افغانستان این ایده ایجاد شد که رهبران جهان اسلام دارای شایستگی لازم نبوده و هر کس باید رهبری جهاد خود را بر عهده گیرد.
 
داعش بیانیه ای صادر کرد که انتخابات هفتم اسفند 1394 در ایران را تکفیر کرد و در واقع، مفوم ملی و ملیت برای آنها مهم نمی باشد و اصل انتخابات را تکفیر کرد. داعش در این بیانیه اعلام می کند که شرکت در انتخابات کفر است و رأی اهل سنت به سوی آتش حرکت نکند.
 
یکی از اصلی ترین نیروهای تشکیل دهندۀ داعش، جنبش «انصار الاسلام» است. این جنبش پیرو القاعده نیست اما سلفی بوده و یکی از نخستین گروه هایی هستند که داعش را به وجود آوردند. اکثر این جنبش ها از دل سلفیه بیرون آمده اند. اما نکته مهم این است که به صورت خطی از یکدیگر به وجود نیامده اند، چون گردان های داعش متمرکز نبوده و هر کدام به صورت قبیله ای فعالیت می کنند. بخش عمدۀ بودجه مالی آنها از درون بودجۀ شاهزاده های عربستان تأمین شد.
 
یکی از مشکلات اصلی ما در داعش پژهشی محدودیت اطلاعات است؛ چون هنوز به اطلاعات اصلی دسترسی نداریم و اکثر بحث ها به صورت فرضیه است.
 
رادیکالیسم تابع دین و مذهب نمی باشد اما از درون آن به وجود می آید. همان گونه که از فلسفه، فاشیسم به وجود آمد. رادیکالیسم عارضی است. مجموعۀ جنبش های رادیکالیسم از ابتدا تا امروز نزدیک به یک قرن عمر کرده اند و یک چهاردهم طول تاریخ اسلام وجود داشته اند، پس اصلی نبوده و عارضی می باشند.
 
مرحلۀ چهارم، جنبش خلافت یا دولت اسلامی عراق و شام است که این جنبش با القاعده دارای چند تفاوت اساسی است. اولین تفاوت آن این مسئله است که القاعده جنبشی تکفیری نبوده و ضد کفر می باشد اما در مرحلۀ چهارم، جنبشی تکفیری است و مسلمانان را تکفیر می کند و کشتارشان را واجب می داند. خصم این جنبش، داخلی است و معتقدند که مسلمانان دشمن اصلی اسلام هستند.
 
نسل چهارم جنبش سلفی به جنبش های تکفیری معروف است؛ زیرا شعیان را به دلیل دعا و زیارت مشرک می داند. روشنفکران به دلیل بحث های دموکراسی، دولت ها به دلیل سکو بودن برای غرب و اهل برای کافر ندانستن کافرها، کافر هستند.
 
با وجود اینکه طالبان، گرایشان ضد شیعی پیدا نکردند اما داعش گرایشات ضد شیعی دارد. دومین ویژگی آن­ها اهمیت دادن به مکان است. آن­ها حدیثی از پیامبر ارائه می­کنند که می­گوید: «من فر لدینه من بلد الی بلد ولو کان شبر و جبت له­الجنته؛ هر کس برای حفظ دین خود از منطقه­ای به منطقه­ی دیگر فرار کند حتی اگر آن منطقه بسیار کوچک باشد خدا بهشت را بر او واجب می­کند».
 
این تئوری، بحث هجرت و مهاجرت را مطرح می­کند در حالی که القاعده در مرکز مبارزه می­ کرد. اگر خلافتی ­ها در فرانسه مردم را ترور می­ کنند، ایده ­ی القاعده را دنبال کرده چون استراتژی خودشان این­گونه نمی­ باشد و برای افزایش حلقه­ی طرفداران خود دست به این اقدام می­ زنند. استراتژی عمده­ی داعش، تأسیس سرزمین است اما طالبان هیچ گاه در پی تأسیس خلافت نبوده است. داعش در پی تأسیس خلافت جهانی است. داعش نزدیک به دوازده وزارت خانه و سیستم بانکی متفاوت دارد و در پی تثبیت خود هستند. آن­ها هیچ گاه به دنبال گفت و گو با نظام بین ­الملل نبوده و نیستند. ساختار و شبکه­ی داعش حتی بسیار پیشرفته ­تر و مدرن­ تر از آل سعود است، چون آل سعود شکلی خانوادگی دارد.
 
رفتارهای داعش بی­ قاعده نیست بلکه قواعدشان اشتباه است. دنیا در برخی زمان­ها با پدیده­ای به نام انفجار جمعیت مواجه می ­شود و جمعیت جابه ­جا می­شود. اگر ساختارهای موجود جهان توان هماهنگی با این مسائل را داشته باشند، جنبش ­ها پس از مدتی هضم می­شوند اما اگر ساختارهای جهان قادر به هماهنگی با جنبش­های به­وجود آمده نباشد، جنبش­ها به تاریخ جدید تبدیل می­ شوند.
 
به ­عنوان مثال اگر جهان قادر به هماهنگی با داعش نشود، در نهایت داعش آغاز تاریخ جدید می­ گردد و با مغولان یکسان می­ گردد. هماهنگی به معنی درک یکدیگر به منظور همسو شدن در کنترل پدیده است. در دوران گذشته، ایران و رم دربرابر عربستان به نتیجه نرسیدند و در نهایت اسلام هر دو را فتح کرد. اگر جهان با انفجارهای جمعیتی به خوبی برخورد کند، پس از مدتی این جنبش ­ها به خرده فرهنگ تبدیل می­ شوند اما اگر موقعیت ­های سیاست گذارانه و تضاد منافع در کشورها باعث شود تا به سیاست­های هماهنگی دست پیدا نکنند، داعش پیروز می­شود. اگر ایران، روسیه و امریکا در برابر داعش با هم متحد نشوند، داعش با پیروز شدن بر یکی از آن­ ها منابع بسیاری کسب کرده و به سایرین نیز حمله می­کند. در نتیجه، انفجار جمعیت در دنیا پدیده­ای بی سابقه نیست. با گذشت زمان، داعش ایدئولوژی خود را مکتوب و استدلالی کرده و نظام دانایی ایجاد می­کند و در نتیجه عقلانی ­تر می­ گردد.


 
https://taghribnews.com/vdcepn8xejh8zvi.b9bj.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی