تاریخ انتشار۱۱ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۳۴
کد مطلب : 27312
مهندسي استراتژي تقريب(1)

زمينه سازي براي تأسيس «اتحاديه كشورهاي اسلامي»

دكتر اصغر افتخاري، دانشگاه امام صادق
زمينه سازي براي تأسيس «اتحاديه كشورهاي اسلامي»

چكيده:
اين واقعيت كه كشورهاي اسلامي عليرغم بهره‌مندي از توانمندي هاي مادي و معنوي ارزشمند و داشتن تجربه هاي در خور توجهي چون دوران درخشان حكومت نبوي(ص) كه بنياد رشد و تعالي را در حوزه اسلامي ‎گذارد، متأسفانه در تاريخ معاصر دچار نوعي پراكندگي شده اند كه به تضعيف عمومي آنها و در نتيجه عدم دست‎يابيشان به جايگاهي در خور در معادلات قدرت در گستره جهاني منتهي شده؛ محققان و انديشه‎گران متعددي را به تأمل واداشته تا بتوانند براي درك «چرايي» اين وضعيت و «تجويز» راه‎كاري مناسب اقدام نمايند كه امروزه با عنوان كلي «استراتژي تقريب» شناسانده مي شود.
در اين نوشتار نويسنده تلاش دارد تا به تحليل زير ساختهاي «استراتژي تقريب» پرداخته و از اين طريق كانونهاي اصلي‎اي را كه بدون توجه به آنها «استراتژي تقريب» اصولاًَ معنا و مفهوم نمي يابد؛ شناسايي و معرفي نمايد. براي اين منظور نخست از رهگذر تحليل تجربه‎هاي كارآمد موجود، به تصويري عمومي از استراتژي دست يافته كه بر دو زير استراتژي «طراحي جهان بيني سياسي منسجم» و «توليد ايدئولوژي فراگير» استوار است. در ادامه اين دو «زير استراتژي» را در حوزه كشورهاي اسلامي به بحث گذارده، و ايده طرح تأسيس «اتحاديه كشورهاي اسلامي» (ا.ك.ا) را در اين چارچوب تحليل مي نمايد كه در نتيجه تجويز دو ركن زير را در پي دارد:

۱. اصلاح جهان بيني سياسي
اين ايده بُعد سلبي استراتژي را شكل مي دهد كه بر اساس مقابله با دشمن مشترك جهان اسلام استوار است. بدين معنا كه بايد در شناخت و معرفي دشمن واقعي جهان اسلام، تاملي جدي صورت گيرد.
۲. توليد ايدئولوژي سياسي
اين ايده بُعد ايجابي استراتژي تقريب را شكل مي دهد كه بر شناسايي منافع مشترك امت اسلامي مبتني است. بدين معنا كه جهان اسلام بايد در پي ارتقاء جايگاه استراتژيك خود برآيد.
 
كليد واژه‌ها:جهان اسلام، استراتژي، تهديد، منافع مشترك، اتحاد،اتحاديه كشورهاي اسلامي

مقدمه
«محمد رسول خداست و كساني كه بر پيمان اويند، چنان‌اند كه در مقابل كفار شديد و سخت و در ميان خودشان مهربان هستند.»
از جمله ويژگي‌هاي بارز دين اسلام، ماهيت سازنده و تعالي بخش آن است كه امروزه از آن با عنوان تخصصي «توسعه همه جانبه و پايدار» ياد مي شود. به همين دليل است كه متعاقب ظهور اسلام در حجاز به مثابه يكي از نقاط عقب مانده در جهان آن روز - اين سرزمين متأثر از التزام به آموزه‌هاي ديني راه ترقي و كمال را در اندك زماني تحت مديريت رسول خدا(ص) طي مي نمايد و به يكي از قطبهاي قدرت

تبديل مي شود كه تجلي آن را در نامه نگاريهاي حضرت(ص) به ابر قدرتهاي آن دوران مي توان مشاهده نمود. 

بر همين مبناست كه «قاعده اعتلاء» درون گفتمان سياسي اسلام مستند به كلام الهي ـ آنجا كه مي فرمايد: همانا خداوند به تحقيق براي كافران (در هيچ دوره اي) راه تسلط بر مؤمنين قرار نداده است ـ و حديث نبوي ـ آنجا كه مي فرمايد: اسلام هميشه برتري جو است و بالا ميرود و هيچ چيزي را نشايد كه برآن برتري يابد - تعريف شده كه دلالت بر عزت مسلمانان در مناسبات قدرت دارد.
با اينحال مشاهده مي شود كه عصر طلايي عزت و قدرت، به تدريج رو به افول گذارده و در پي زوال اقتدار امپراطوري اسلامي، طيف متنوعي از كشورهاي ملي پديدار مي‌شوند كه ضرورتاً در شبكه ارتباط مؤثر با يكديگر نمي‌باشند. از اين زمان است كه پديده منازعات درون ديني غلبه يافته و شاهد بروز جنگ‎هايي مي باشيم كه متأسفانه طرفين درگير در آنها متعلق به حوزه جهان اسلام هستند.
 
در كنار اين پديده، شاهد فعال شدن عوامل خارجي براي نفوذ به درون جامعه اسلامي و تأسيس نظامهاي سياسي وابسته مي باشيم كه در نهايت افت جايگاه جهان اسلام در فرآيند تعريف نظم جهاني و به حاشيه رانده شدن آن را نتيجه مي دهد.
با اينحال دغدغه هاي ديني و انديشه‌گران متعهد و اصلاح طلب پيوسته وجود داشته‌اند كه پرسش از چرايي و چگونگي احياء عزت و اقتدار جهان اسلام را در هر دورهاي از تاريخ، طرح و اذهان همگان را بدان معطوف داشته‌اند. منادي اين جريان در عصر حاضر، حضرت امام خميني رحمة‌الله‌عليه مي باشد كه با رهبري انقلاب اسلامي در ايران و تأسيس جمهوري اسلامي توانستند روح حيات و نشاط ديني را بار ديگر به كالبد كشورهاي اسلامي باز گردانند و امكان شكل گيري بلوك قدرتي بنام «جهان اسلام» در عرصه سياست بين الملل، را بصورت تجربي نشان دهند. 

«اي مستضعفين بپا خاسته! واي درياي بيپايان انسانها! بپا خيزيد و از كيان اسلامي و ملي خويش دفاع كنيد … اي مسلمانان جهان كه به حقيقت اسلام ايمان داريد! بپا خيزيد و در زير پرچم توحيد و در سايه تعليمات اسلام، مجتمع شويد و… مجد اسلام را اعاده كنيد … و اعتصموا بحبل الله جميعاً و لاتفرقوا. خداوند تعالي، عزت را براي هر دو رسول عظيم‌الشان خود و مؤمنين ـ قرار داده [است].» 

براين اساس تلاش در راه تبيين و تشريح ضرورت اين اقدام در گستره جهان اسلام، تلاشي ارزشمند و مطابق با رسالت ديني مسلمانان ارزيابي مي شود كه منافع دنيوي و اخروي آنها را بصورت تواًمان تأمين مي كند. نوشتار حاضر در اين راستا، ايده تأسيس «اتحاديه كشورهاي اسلامي» (ا.ك.ا) را به مثابه هدفي عيني ـ و البته ممكن ـ مطرح نموده و نويسنده با اتخاذ رويكردي استراتژيك سعي مي نمايد تا مقدمات ضروري شكل گيري چنين هويتي را به بحث گذارد. براي اين منظور نخست چارچوب نظري مناسب طراحي و بر اساس آن در گفتار دوم، شرايط جهان اسلام تحليل و در نهايت راهبرد مد نظر، ارايه گرديده است.


گفتار اول. استراتژي تقريب
«آنچه در بحث از استراتژي مهم مي نمايد، آن است كه … بيش از دانستن تئوريهاي موجود… آگاهي از عواملي كه در شكل‌دهي به استراتژي دخيل هستند، مهم مي باشد. چرا كه استراتژيها را مي توان ساخت؛… و چنان نيست كه ساخته شده باشند.»
اين كه استراتژيها داراي هويتي سازماني مي‎باشند كه موضوع «طراحي و ساختن» قرار مي‌گيرند، واقعيت مهمي است كه نخبگان و انديشه‎گران كشورهاي اسلامي را موظف

مي نمايد تا نسبت به تعريف سازمان بومي استراتژي تقريب اهتمام ورزند. بعبارت ديگر، استراتژيها محصول امكانات، توانمندي ها، شرايط و موقعيت‌هاي بازيگران هستند و همين امر مانع از آن مي شود كه بتوان نسبت به گرته‌برداري صرف از استراتژيهاي (نسبتاً) كارآمد در ساير نقاط جهان، به مثابه يك راهكار مؤثر براي درك ماهيت استراتژي تقريب اميدوار بود. 

بر اين اساس نگارنده در اين گفتار، تصويري بومي از «استراتژي تقريب» ارايه مي نمايد كه متناسب با شرايط «جهان اسلام» طراحي شده است. هدف نگارنده در اين گفتار شناسايي ساختار، سازمان و اركان اصلي استراتژي تقريب - بدون ورود به محتواي آن - است تا بدين وسيله به «تصويري جامع» دست يابيم كه بتواند در حكم «نقشه راه» براي نيل به اين هدف مهم ـ يعني تقريب ـ باشد. در گفتار دوم، ملاحظات محتوايي اين استراتژي به بحث گذارده مي شود. 

از اين منظر مي توان چنين بيان داشت كه استراتژي تقريب لازم است، به دو پرسش اساسي در حوزه مطالعات استراتژيك، پاسخ صريح و مقبول ارايه نمايد.
نخست آنكه: «سازمان قدرت در حال حاضر چگونه است؟» و ديگر آنكه: «سازمان قدرت در آينده چگونه بايد باشد؟». پاسخ به هر يك از اين دو سؤال در قالب يك «زير استراتژي» (Substrategy) ميآيد كه مجموع آن دو، «استراتژي تقريب» را پديد مي‌آورند. 

زير استراتژي اول. طراحي جهان بيني‌سياسي منسجم
هر بازيگر از نوع مناسبات قدرت در سطح بين المللي تصويري نزد خود دارد كه از آن مي توان به «جهان بيني سياسي» آن بازيگر تعبير نمود. اين جهان بيني در واقع مشتمل بر پاسخ هايي است كه بازيگر براي سؤالهاي سهگانه قدرت در نظام جهاني دارد كه عبارتند از :
۱. بازيگران حاضر در معادلات قدرت كدامند؟
۲. فرآيندهاي تأثيرگذار بر تصميم گيري چه هستند؟
۳. سهم هر يك از بازيگران در بازي قدرت به چه ميزان مي باشد؟ 

ازتركيب پاسخ هاي فوق‌الذكر «جهان بيني سياسي‌اي» پديد مي‌آيد كه مي توان آن را چنين تعريف نمود:
«سازمان معنايي كه مرز ميان خود و ديگري و جايگاه هر يك از بازيگران را مشخص مي‌سازد.»
اين مفهوم صرفاً ارزش نظري نداشته و بحثي متعلق به حوزه فلسفه سياست بين الملل ارزيابي نمي شود، بلكه افزون بر آن، در سياست عملي ـ از آن حيث كه «باركد سياسي» بازيگران را تعيين مي نمايد ـ كاملاً تأثيرگذار است. منظور از «باركد سياسي» دسته بندي بازيگران سياسي در طيفي مشتمل از «معارض» تا «متحد» به شرح جدول زير مي باشد.

جدول شماره (۱)(به پيوندها مراجعه شود)
 باركدهاي سياسي رايج در عرصه روابط بين الملل


شرح باركد سياسي
معارض:مجموعه اي از بازيگران كه از حيث نظري و عملي در مقام عدم تحقق اهداف بازيگر رقيب ميباشند. براي اين دسته از بازيگران عدم توفيق رقيب داراي اولويت است و لذا تقبل هزينه هاي كلان آن نيز معقول مي باشد. 

 مخالف:مجموعه اي از بازيگران كه از حيث نظري و عملي در مقابل تحقق اهداف بازيگر قرار دارند. براي اين دسته، عدم توفيق بازيگر ارجحيت (و نه اولويت) دارد، لذا ميزان هزينه پذيري آنها بالا نيست.  

منتقد:مجموعه اي از بازيگران كه از حيث نظري و عملي اصولاً مي توانند با بازيگر همراه باشند، اما بدليل منافع
خاصي كه دارند عدم توفيق بازيگر را «مطلوب» (و نه ارجح يا اولي) ميدانند. لذا موضوع اصلي آنها تأمين منافعشان است كه هزينه هايي را براي بازيگر مقابل (اگر مايل به جلب همراهي آنها باشد) دارد. 

بيطرف: مجموعه اي از بازيگران كه توفيق يا عدم توفيق بازيگر برايشان مطلوبيت خاصي ندارد و لذا اصولاً مايل به درگير نمودن خود نمي‌باشند.  

همراه: بخشي از بازيگران حاضر در گروه منتقدان هستند كه بدليل تأمين منافعشان و تحمل هزينه هاي آن از سوي بازيگر مقابل‎، از گروه منتقدان جدا و همراهي را پيشه خود ساخته‎اند. بعبارت ديگر توفيق بازيگر براي آنها، مطلوبيت يافته است.

 مؤتلف:دسته‌اي از بازيگران هستند كه از حيث نظري و عملي، توفيق بازيگر ديگر برايشان ارجحيت يافته است. بنابراين بصورت مؤثرتري دركنار بازيگر ايفاي نقش نموده و حتي در تحمل هزينه ها نيز مشاركت دارند. (اگرچه آستانه اين مشاركت محدود و اندك بوده و بيشتر ابعاد نظري تا عملي را پوشش مي دهد) . 

متحد:بازيگراني را شامل مي شود كه از حيث نظري و عملي توفيق بازيگر ديگر برايشان اولويت داشته و لذا بصورت كامل در تأمين هزينه ها و برداشت از منافع آن حضور دارند.حال با عنايت به باركدهاي تعريف شده، مي توان دو الگوي اصلي در حوزه «جهان بيني سياسي» را از يكديگر تفكيك نمود. شايان ذكر است كه اين دو الگو جنبه «ايده آل تايپ» (ldeal Type)دارند و در عالم خارج مي توان حسب نوع تركيب بين شاخصهاي چهارگانه اي كه در ذيل هر الگو آمده، به طيف متنوعي از تجارب مختلف دست يافت.

اول. جهان بيني سياسي آنارشي
ويژگيهاي بارز اين گونه از جهان بيني سياسي عبارتند از:
۱. تعارض دروني
عمده جريانهاي منازعه برانگيز (كه بطور مشخص باركدهاي دوگانه اول - يعني معارض و مخالف - را شامل مي شود) به سمت درون واحد سياسي گرايش دارد. بعبارت ديگر بازيگران داخلي بيشتر به عنوان دشمن يا مخالف شناسانده ميشوند.
۲. تعامل بيروني
عمده جريانهاي وحدت بخش (كه بطور مشخص باركدهاي اتحاد و ائتلاف را شامل مي شود) به سمت بيرون واحد سياسي گرايش دارد. بعبارت ديگر بازيگران بيروني بيشتر بعنوان مهمترين و مؤثرترين شركاء شناسانده ميشوند.
۳. تحمل دوگانه منفي
نسبت به جريانهاي بيطرف و منتقد در خارج، به مراتب متساهلتر تا منتقدان داخلي هستند. بعبارت ديگر، باركدهاي منتقد و بيطرفي در حوزه داخل عموماً به «مخالف» يا «معارض» حمل شده و امكان همكاري با آنها بسيار كاهش مييابد. حال آنكه نسبت به منتقدان خارجي، تحمل بيشتري بوده و تا حد همكاري نيز احتمال آن ميرود. اين دوگانگي از آن حيث كه نسبت به بازيگران داخلي رويكرد منفي دارد، با وصف «منفي» از آن ياد شده است.
۴. همراهي متزلزل
باركد همراهي در حوزه داخل بدليل توجه شديد به بازيگران بيروني، متزلزل بوده و در پرتو اتحادها و ائتلاف هاي خارجي به سادگي، فرو ميپاشد. لذا اعتبار اين باركد بسيار اندك مي باشد.
مجموع ملاحظات چهارگانه بالا را به صورت نمودار شماره «ا-الف» مي توان ترسيم نمود.به پيوند ها مراجعه كنيد 

دوم. جهان بيني سياسي منسجم
اين گونه از جهان بيني در نقطه مقابل الگوي آنارشي قرار دارد و ويژگيهاي بارز آن عبارتند از:
۱. تعارض بروني
دراين گونه از جهان بينيها تلاش مي شود تا با تعريف «دشمن» در خارج از مجموعه، نوعي وحدت و انسجام در داخل ايجاد شود. به همين دليل است كه باركدهاي منازعه برانگيز (يعني تعارض و مخالفت) متوجه بازيگران بيروني هستند.
۲. تعامل دروني
در نتيجه ويژگي اول، نوعي
هويت واحد داخلي تعريف و موجوديت مي يابد كه «اتحاد» و «ائتلاف» را در داخل تشديد مي نمايد.
۳. تحمل دوگانه مثبت
در اين گونه از جهان بيني نيز همانند جهان بيني آنارشيك، نسبت به كليه بازيگران منتقد و بيطرف سياست واحدي به اجراء گذارده نمي شود و لذا در وصف «دوگانگي» با هم مشتركند. اما نكته در خور توجه آن است كه تساهل مذكور بيشتر در خصوص بازيگران داخلي - تا خارجي - اعمال مي شود. لذا جريان تعارض بيروني و تعامل دروني در آن واحد تقويت ميگردد و در نتيجه انسجام دروني بيش از پيش مي شود. به همين دليل است كه از آن با وصف «مثبت» ياد شده است.
۴. همراهي مستمر
دراين جهان بينيچون جريان وحدت ساز (ويژگياول و همچنين تا حدودي دوم) متوجه داخل مي باشد، لذا هيچ تعارضي بين باركد همراهي با باركدهاي اتحاد و ائتلاف پديد نخواهد آمد و لذا اعتبار و استحكام باركد همراهي افزايش مي يابد. (نگاه كنيد به نمودار شماره «ا-ب» در پيوندها) 

زير استراتژي دوم. ايدئولوژي سياسي فراگير
«معناي استراتژي مدرن بسيار فراگير بوده و به كار برد زور سازمان يافته يا تهديد به كار برد آن، براي نيل به اهداف سياسي ] در معناي عام و گسترده اش[ اطلاق مي شود. …. معنايي كه با مفهوم وسيع منافع تعريف و شناسانده مي شود.»

معناي سخن «كالين گراي» (Colin Gray) آن است كه بازيگران ملي در عرصه سياست خارجي ضرورتاً در محدوده تنگ ملاحظات جغرافيايي برآمده از ايدئولوژي ناسيوناليسم عمل ننموده و داراي رسالت‎هايي خواهند بود كه در سطح فراملي معنا و مفهوم مييابد. بررسي سير تحول نظرات سياست خارجي نيز مؤيد همين مدعاست و مشاهده مي شود كه بازيگران حسب ميزان توانمندي شان به توليد و تبعيت از «ايدئولوژي‌هاي سياسي فراگير» (Universal Political Idealogy) اهتمام ورزيدهاند.
از اين منظر مي توان سه مقطع تاريخي و به هم متصل را در فرآيند توسعه قدرت سياسي از يكديگر تمييز داد: 

مقطع اول. تكوين
فلسفه وجودي اين دوره را تعريف هويت سياسي تازه شكل مي دهد كه اقدامي بسيار دشوار ارزيابي مي گردد. به همين دليل است كه معمولاً با تنش‌هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي در سازمان قدرت، همراه مي باشد. چنانكه «رانسير» (J. Ranciere) نشان داده، هويت هاي سياسي تازه عموماً تلاش مي نمايند تا در اين مقطع تمام ظرفيت هاي هويتي خود را آشكار ننموده و به تدريج اين كار را انجام دهند؛ چرا كه از اين طريق ميزان تنش هاي هويتي بين آنها و ساير بازيگران كاهش يافته و مرحله «تكوين» آسانتر محقق مي گردد. البته هستند اندك هويت هايي كه بدلايل مختلف سطح تعارض هويتي خود را بيش از آنچه كه هست مي نمايند، اما سريعاً به اصلاح اين استراتژي اهتمام ورزيده و سعي مي نمايند تا بدين وسيله مشكلات خود را كاهش دهند. 

آنچه كه در اينجا در خور توجه مي نمايد آن است كه در اين مقطع ايدئولوژي‎هاي سياسي با نگرش محدود، معطوف به داخل و شان ثبوتي دارند. بدين معنا كه بيش از آنكه در مقام تغيير نظام حاكم به گستره سياست بين الملل باشند، متوجه تعريف هويت مستقل خود هستند. 

مقطع دوم. توسعه
متعاقب طي مرحله نخست، هويت سياسي لازم است تا نسبت به اثبات خود در حوزه‌هاي مختلف (اعم از داخلي، منطقه‌اي و بين المللي) اهتمام ورزد.
هدف از اين اقدام آن است تا بازيگر جديد بتواند به نقش و جايگاهي در خور نظام بين الملل دست يابد. مطابق تحليل «مورگنتا(H. Morgenthau) در اين مقطع سياست هاي رشد محور در دستور كار قرار دارند كه لايه هاي نظامي، سياسي، فرهنگي اقتصادي و انساني را شامل مي شود. لذا منطق حاكم بر اين مقطع «برتري جويي» مي باشد كه ذاتاً تعارض زا است. دليل اين امر نيز آن است كه بازيگران نسبت به ارتقاي جايگاه يكديگر حساس هستند. جهت كاهش ميزان اين حساسيت ها است كه مشاهده مي شود استراتژي هايي چون تعريف و تأسيس اتحاديه، مناطق، قدرت و… صورت مي‎گيرد. در واقع اين استرتژي‎ها چون بر مبناي «منافع مشترك» استوارند، در مديريت تنش هاي احتمالي توفيق بيشتري دارند و امكان رشد و توسعه جمعي را فراهم ميسازند. 

نتيجه آنكه در اين مقطع، ايدئولوژي سياسي از وضعيت «دروننگر» اوليه خارج شده، بروننگر مي شود؛ با اين توضيح كه برون نگري مورد نظر در اينجا «محدود» به تأسيس اتحاديه ها و ائتلاف براي ارتقاء جايگاه دسته خاصي از بازيگران در نظام جهاني مي باشد.

مقطع سوم. تعالي
نيل به سطح عالي رشد و توسعه و تبديل شدن به يك الگوي سياسي با مرجعيت فراگير از جمله آرمان هايي است كه از ابتداي تكوين جماعت هاي انساني شاهد نقش آفريني آن مي باشيم. تلاش براي فتح سرزمين هاي مجاور، تشكيل امپراطوريها، ايجاد بلوكهاي قدرت و… بالاخره طرح «جهاني شدن» تماماً حكايت از آن دارد كه - جدا از صحت يا سقم اين سياست ها - ايده «تعالي» و «مرجعيت فراگير» در فطرت و ذات قدرت نهاده شده است. اصولاً طرح مفهوم «حكومت جهاني» و «جامعه جهاني» كه اديان الهي بدان توجه داده اند، در پاسخ به همين نياز واقعي صورت پذيرفته است.
 
بعبارت ديگر وجود مفاهيم بلندي چون «مهدويت» از آن حيث قابل تأمل مي نمايد كه پاسخي الهي براي نيازي اساسي در فرآيند رشد تاريخي انسان، به شمار مي آيند. تنها در صورت التزام به چنين الگوهايي است كه امكان تحقق «جهاني شدن» به معناي صحيح و كامل آن ـ (كه از آن به جهانگرايي ياد مي نماييم) - بدون آنكه در دام مصيبت هايي جهاني سازي گرفتار آييم، فراهم مي شود. 

نتيجه آنكه اصل ايده «جهاني شدن»، موضوعي ناظر بر نيازهاي واقعي و تاريخي انسان ارزيابي مي شود كه اسلام نيز نسبت به آن بي تفاوت نبوده است. اما آنچه كه هم اكنون ايجاد تعارض مي نمايد، روايتي از جهاني شدن است كه در قالب استرتژيهاي سلطه و يكجانبه گرايانه غرب توليد شده و حيث هويت با اصول «جامعه جهاني عادلانه» تعارض دارد. براين اساس مي توان چنين ادعا كرد كه در مقطع سوم، ايدئولوژي سياسي با وصف «فراگير» موضوعيت مييابد. 

اين ايدئولوژيها به دليل «بازتعريف» خود در سطح جهاني به معناي كامل «برون نگر» ارزيابي ميشوند. با نگاه به نمودار شماره «۲» (در پيوندها)مشاهده مي شود كه يك بازيگر فعال و مؤثر آن است كه بتواند حسب توانمندي و مقتضيات زماني و در چارچوب سه دورهاي كه ذكر آن رفت، ايدئولوژي مناسب را توليد و عرضه بدارد. در غير اين صورت شاهد وقوع وضعيت هايي مي باشيم كه بدليل عدم وجود تناسب بين توانمندي ها و اهداف، هرز انرژي (در صورتي كه اهداف كمتر از توانمندي ها باشد) و يا اُفت كارآمدي (در صورتي كه اهداف فراتر از توانمندي باشد) خواهيم بود. 
پايان بخش اول

https://taghribnews.com/vdcewx8w.jh8fzi9bbj.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی