تاریخ انتشار۱۳ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۳۶
کد مطلب : 22408

بررسی تاریخی و تحلیلی قواعد فقهى نبوى

قواعد قرآني
حجت الاسلام والمسلمین احمد مبلغی، مدیر مرکز تحقیقات علمی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی
حجت الاسلام و المسلمین احمد مبلغی
حجت الاسلام و المسلمین احمد مبلغی
چگونه مي‌توان از فقه بهره گرفت و امور جوامع انساني را تدبير كرد؟ آن‌چه در اسلام و آموزه‌هاي اسلامي براي همين مسئله منظور شده است، قواعد فقه ناميده مي‌شود. قواعدي كه فقها و علماي مسلمان و نيز مخاطبان خاص فقه را ياري مي‌رساند تا امور و موضوعات لازم را از متن فقه استنباط كنند. در مقاله پيش رو، حجت الاسلام و المسلمین مبلغي، به تبيين تاريخي و نيز بررسي تحليلي اين ميراث گرانسنگ اسلامي همت گماشته‌است. نويسنده كوشيده، رويه نبوي را در زمينه قواعد فقه واكاود. قواعد فقهي نبوي بخشي مهم و تاثيرگذار از قواعد منصوص در تاريخ قواعد فقه به شمار مي‌روند. نويسنده، خط نبوي قواعد فقهي را از نخستين دوراني كه قواعد نبوي، حتي در سياقي ناشناخته اما در حجمي انبوه، منشا اثر شده‌اند تا دوره‌اي كه اين سنت و رويه گران‌بها نزد اصحاب و ائمه اطهار(ع) انعكاس يافته‌اند، پي گرفته و تحليل كرده است.
مقدمه:
قواعد به دو بخش منصوص و اصطيادى تقسيم مى‏شوند. قواعد منصوص به آن دسته از قاعده‏هايى كه در يكى از منابع سه گانه قرآن، سنت نبوى و سنت اهل بيت(ع) وارد شده‏اند، اطلاق مى‏گردد و قواعد اصطيادى قاعده‏هايى هستند كه فقها آن‏ها را از مجموعه‏هايى از روايات و يا احكام برگرفته‏اند.
بى گمان قواعد منصوص ـ كه از اعتبارى بيشتر و وضعيتى اطمينان‏بخش‏تر برخوردار هستند ـ نمايانگر اين واقعيت هستند كه قواعد قدمتى همسان با ظهور اسلام دارند و شكل‏گيرى آن‏ها همزمان با تشريع احكام فقهى در اوّلين سالهاى بعثت، آغاز شده است.
هر چند قواعد در اولين دوره پيدايش خود، به همراه احكام جزئى و به صورت ناشناخته براى مردم ارائه مى‏شد ولى در عين حال، حجم گسترده‏اى از متون منبع و مرجع را به خود اختصاص داد؛ تا آنجا كه مهمترين منبع الهام قواعد فقهى، در همين دوران و در چارچوب قواعد فقهى «قرآن مجيد» و «قواعد نبوى» به ميدان آمد. بنابراين، در اولين روزهاى ظهور اسلام، حجم گسترده‏اى از قواعد ـ اما حداقل ناشناخته ـ براى آن زمان توليد شد.
در اين نوشته به بررسى قواعد نبوى ـ كه بخش مهمى از قواعد منصوص را تشكيل مى‏دهند ـ خواهيم پرداخت. اين بررسى بيشتر جنبه‏اى تاريخى دارد و مى‏كوشد به آنچه در كتاب هاى شيعه و سنى در اين زمينه ارائه شده بپردازد. طبيعى است كه پذيرش بسيارى از اين قواعد، در گرو بررسى سند و يا تلقى و نوع تعامل اصحاب با آن‏ها مى‏باشد. بررسى اسناد و يا تلقى اصحاب از رسالت اين مقاله بيرون است و آن را به مكان مناسب خود ـ يعنى بحث‏هاى استنباطى ـ موكول مى‏نماييم.
توضيح و بررسى قواعد فقهى در سنت نبوى و ميزان انعكاس و تطبيق آن نزد اصحاب و اهتمام امامان(ع) به قواعد نبوى را با ذكر چند محور، دنبال مى‏كنيم:

قواعد نبوى بيانگر انسجام فقه اسلامى
فقهى كه انسجام ذاتى و مجموعه‏هاى به هم پيوسته ندارد، نمى‏تواند منظومه‏اى از قواعد انبوه را پديد آورد. از اين رو، اگر بپذيريم كه قرآن، تبيين فقه را از طريق ارائه انبوهى از قاعده‏ها انجام داده است؛ به ناچار بايد اين حقيقت را بپذيريم كه فقه مورد نظر قرآن، ذاتاً منسجم و به هم پيوسته مى‏باشد. در اين صورت، آن چه از پيامبر(ص) انتظار مى‏رود رويكرد قاعده‏مند در ارائه فقه است. در حقيقت، پيامبر(ص) تبيين فقه را با اين رويكرد آغاز نمود و در موارد بسيارى تلاش كرد، به جاى بيان احكام جزئى، موارد گوناگونى را كه از نظر حكم، متحد هستند؛ با عباراتى گويا بيان كند. اماميه و اهل سنت از پيامبر(ص) روايت كرده‏اند كه فرمود «اعطيت ـ يا اُوتيت ـ جوامع الكلم.»۱
با توجه به اين‏كه فعاليت‏هاى پيامبر را نه مى‏توان و نه بايد در فقه خلاصه كرد؛ بلكه حتى ـ بى‏آنكه تحقيقى گسترده نمود ـ چهره اصلى فعاليت‏هاى وى را نمى‏توان فقهى دانست. از اين رو، نبايد تصور كرد كه مقصود پيامبر(ص) از عنوان «جوامع الكلم» صرفاً قاعده‏هاى فقهى بوده است. كلمات پيامبر(ص) در تمام زمينه‏ها از ويژگى جامعيت و فراگيرى برخوردار مى‏باشد. به همين سبب، در روايات فراوان، عبارت‏هايى پرمعنى و فراگير از پيامبر(ص) در موضوع اعتقادات، اخلاقيات و... به چشم مى‏خورد.
البته بايد پذيرفت كه بخش مهمى از تلاش هاى پيامبر(ص) فقهى بوده است. در نتيجه، قسمتى از «جوامع الكلم» نيز فقهى به شمار مى‏آيد. جوامع الكلم فقهى، تعبير ديگرى از احكام فراگير و كلّى است كه موارد مختلف را مورد پوشش قرار مى‏دهد.۲
جالب اين‏كه جامعيت و فراگيرى، حتى در اين كلام حضرت ـ اوتيت جوامع الكلم ـ نيز به چشم مى‏خورد. يعنى به صدور كلمه‏هاى جامع از پيامبر(ص) در زمينه‏هاى فقهى، اخلاقى و... نظر دارد.۳
توضيح و بررسى قواعد فقهى در سنت نبوى و ميزان انعكاس و تطبيق آن را نزد اصحاب، با ذكر چند محور، دنبال مى‏كنيم.

ارتباط قواعد قرآن و قواعد پيامبر(ص)
قواعد قرآنى مرزهايى گسترده و دامنه هايى بزرگ دارند. اين گستردگى و بزرگى، ظرفيت‏هايى تمام نشدنى به قواعد قرآنى بخشيده‏اند؛ تا با زمان همراه گردند و با ارائه راهبردهاى كلان، جامعه‏ها را اداره نمايند. بدينسان قرآن اصولى بنيادى را ارائه مى‏كند كه نه تنها به محدوديت آفرينى در فرايند پويايى انديشه اسلامى نمى‏انجامند، كه فراتر از آن، زمينه‏هايى بزرگ را براى نقش آفرينى در دوره‏هاى متفاوت
فراهم مى‏كند.
با توجه به اين نكته مى‏توان رابطه قواعد پيامبر(ص) با قواعد قرآنى را به دست آورد. قواعد نبوى از مجموعه‏هايى تشكيل شده كه شرح و تبيين قواعد قرآن را به عهده دارد.۴ نقش شارح بودن براى قواعد قرآنى به دو صورت مى‏باشد:
الف. قابل فهم كردن قواعد قرآنى
گاهى قواعد نبوى پرده از قاعده بودن يك عبارت و يا جمله يا آيه قرآنى بر مى‏دارند. به اين صورت كه با به نظم در آوردن آن در قالب يك قاعده، نقشى فراتر از آنچه در نگاه نخست به ذهن مى‏آيد در فقه ايجاد مى‏كنند. به بيانى ديگر پيامبر(ص) در موارد بسيارى با قراردادن محتواهايى از قرآن در قالب‏هاى بيانى باز شده‏تر، آن‏ها را به صورت ملموس‏ترى در دسترس قرار مى‏داد.
ب. تفكيك و تجزيه قاعده كلى قرآنى به قواعدى محدودتر
گاهى قواعد نبوى، يك قاعده كلى قرآنى را به قواعدى با قلمروهايى محدودتر تفكيك و تجزيه مى‏نمايند. به تعبير ديگر گاهى هر مجموعه از قواعدنبوى در دل يك قاعده قرآنى جاى مى‏گيرند.
نمونه‏هايى از ارتباط ميان قواعد نبوى و قواعد قرآنى:
ـ قاعده «الصلح جائز بين المسلمين إلاّ صلحاً أحلّ حراماً أو حرّم حلالاً»۵ با اين جملات قرآنى تناسب دارد:
«فلاجناح عليهما أن يصلحا بينهما صلحاً»۶، «والصلح خير»،۷ «أن تبرّوا وتتّقوا و تصلحوا بين الناس»۸ و جمله‏هاى قرآنى ديگر.
ـ قاعده «الموءمنون عند شروطهم»۹
با اين جملات قرآنى متناسب است: «والموفون بعهدهم إذا عاهدوا»،۱۰ «وأوفوا بالعهد»۱۱ و «انّ العهد كان مسوولاً»۱۲
ـ قاعده «لاحرج على مضطر»۱۳
با اين جملات قرآنى تناسب دارد: «فمن اضطرّ غير باغٍ و لا عادٍ فلا إثم عليه»۱۴، «و ما جعل عليكم في الدين من حرجٍ»۱۵ و موارد ديگرى كه به توضيح اصولى پرداخته و در قرآن يافت مى‏شود.۱۶

تحليل رويكرد پيامبر(ص) به ارائه قاعده
در تحليل رويكرد پيامبر اسلام(ص) به قاعده سازى، حداقل دو دليل مهم را مى‏توان ذكر كرد:
دليل نخست: فقه در آن زمان، اولين روزهاى پيدايش خود را سپرى مى‏نمود. مردم با آموزه‏هاى آن آشنا نبودند و زمينه ذهنى مناسبى در مورد دستورهاى اسلام نداشتند. در اين شرايط، پيامبر(ص) قصد داشت به سرعت، قوانين فقه را در ميان مردم رواج بدهد. كاركرد قواعد به عنوان جملاتى معمولاً كوتاه و مشخص كه حجم فراوانى از مفاهيم را در خود داشت به خوبى از پس حلّ مشكل تازه مسلمانان بر مى‏آمد و پيامبر(ص) با ارائه قواعد توانست تعاليم فقهى خود را به سرعت در ميان آنها رواج دهد. از سوى ديگر، جامعه، شديداً به حافظه افراد و مهارت‏هاى شخصى براى حفظ روش‏هاى جديد زندگى در چارچوب اسلام(فقه) وابسته بود.
طبيعى است كه پيامبر(ص) ترجيح دهد به جاى بيان بسيارى از احكام جزئى به قاعده سازى روى آورد. قواعد، ضمن آنكه بسيار كم‏حجم‏تر از احكام جزئى بودند، زبانى مشخص و راحت نيز داشتند. اين ويژگى به تازه مسلمانان امكان مى‏داد تا به راحتى، وظيفه مهم پاسدارى از نخستين ميراث‏هاى فرهنگ اسلامى را به انجام رسانند؛ خصوصاً، فرصتى را كه پيامبر(ص) براى ارائه تمام اجزاى دين مانند، اخلاق، فقه، معارف و... در اختيار داشت، كم بود و اين به نوبه خود سبب مى‏شد تا شيوه‏اى بهتر را براى بهره‏گيرى از فرصت‏ها جهت ارائه دين ـ و از جمله فقه ـ انتخاب كند.
پيامبر(ص) بيش و پيش از هر چيز تلاش كرد تا قواعد فورى و ضرورى جامعه آن روز را ارائه دهد و بخشى از انديشه جديد حقوق اسلامى را جايگزين خصلت‏هاى جاهلى نمايد؛ خصلت‏هايى كه گاهى جنبه اجتماعى داشته و در عين حال منحط بودند. به اين دليل، قواعدى كه پيامبر(ص ) ارائه مى‏فرمود، عمدتاً به حوزه‏هاى زير مربوط مى‏شد يا كاركردى فعال در اين حوزه‏ها داشت:
الف. حوزه تخاصمات
از آنجا كه جامعه جاهلى، براى تخاصم و درگيرى ميان مردم و ايجاد تنش در روابط اجتماعى آماده بود، از اين رو بخش گسترده‏اى از قواعد نبوى به ارائه مباحثى اختصاص پيدا كرد كه به ايجاد روش‏هاى حل مناقشات مى‏پرداخت؛ قواعدى مانند:
ـ «إنّما اقضى بالبينات»،۱۷ «البينة على المدّعي و اليمين على المدّعى عليه»۱۸ و امثال اينها كه در زمينه كيفيت اثبات جرم و چگونگى حكم ميان دو طرف دعوا، وارد شده است.
ـ «الولد للفراش و للعاهر الحجر.»۱۹
ـ «والمومن حرام كلّه عرضه و ماله و دمه.»۲۰
ـ «الصلح جائز بين المسلمين إلاّ صلحاً أحلّ حراماً أو حرّم حلالاً.»۲۱
ـ «لا ضرر و لا ضرار في الاسلام.»۲۲
ب. حوزه مجازات
يكى ديگر از حوزه‏هاى حساس و مهم در نخستين سال هاى استقرار اسلام، ارائه قواعد و مقررات مجازات بود. پيامبر(ص) بخشى از تلاش هاى خود را در اين زمينه، تمركز بخشيد و جامعه را با الگوهاى رفتارى جديدى در حوزه مجازات آشنا ساخت؛ قواعدى مانند:
ـ «و العمد قود و شبه العمد ما قتل بالعصا و الحجر و فيه مائة بعير.»۲۳
ـ «لا كفالة في حد.»۲۴
ـ «لا انكار بعد اقرار.»۲۵
ـ «ادرأوا الحدود بالشبهات.»۲۶

ج. حوزه مالكيت و معاملات
هنگامى كه اسلام جايگزين جاهليت شد؛ جامعه پراكنده و فاقد قدرت مركزى حجاز، به دوران تازه‏اى پاگذاشت. دورانى كه به وضوح از شكل‏گيرى رونق سياسى و اقتصادى خبر مى‏داد؛ به دست آمدن غنايم و تشكيل حكومت در مدينه، نشانگر اين برهه جديد است. رسوم و آداب جاهلى به هيچ وجه نمى‏توانست با مناسبات پيچيده اين دوران مقابله كند. بخش مهمى از تلاش هاى پيامبر(ص) در اولين سال‏هاى تشكيل حكومت اسلامى صرف تبيين قوانين و قواعد معاملات و مالكيت شد. اين بخش از تلاش هاى پيامبر(ص) در روايات فراوانى به چشم مى‏خورد:
ـ «على اليد ما أخذت حتّى تودى.»۲۷
ـ «العارية موادة.»۲۸
ـ «الزعيم غارم.»۲۹
ـ «الدين مقضى.»۳۰
ـ «و لا يحل لمومن مال أخيه إلاّ عن طيب نفسه منه.»۳۱
ـ «لا وصية لوارث.»۳۲
ـ «المومنون عند شروطهم.»۳۳
ـ «الصلح جائز بين المسلمين إلاّ صلحاً أحلّ حراماً أو حرّم حلالاً.»۳۴
ـ «المغرور
يرجع إلى من غرّه.»۳۵
ـ «الناس مسلّطون على أموالهم.»۳۶

د. حوزه عبادات
بخشى از اسلام را مى‏توان در آينه مناسك و عبادات ديد. اين قسمت، مجموعه‏اى را در كنار قسمت‏هاى ديگر دين اسلام تشكيل داده است. به طور طبيعى پيامبر(ص) بايد پس از استقرار آيين جديد، به ارائه مناسك و عبادات مى‏پرداخت و به اين نياز علم پاسخ مى‏داد. بخشى از تلاش‏هاى پيامبر(ص) در سال‏هاى اوليه، صرف ارائه قواعد در اين حوزه شد.
ـ «ليس عليك خلف الامام سهو.»۳۷
ـ «إنّما الاعمال بالنيات.»۳۸
ـ «من يزد شيئاً في صلاته فليسجد سجدتي السهو بعد سلامه و إن كان بنقصان سجد قبل سلامه.»۳۹
هـ. حوزه مسائل مربوط به اسلام و كفر
از آنجا كه فقه قاعده مند به صورت گسترده با زندگى و مقتضيات آن ارتباط دارد؛ قواعد نبوى نيز، شرايط روزهاى اول شكل گيرى اسلام را كه برخاسته از مناسبات دوران تولد اسلام بود، نشان مى‏دهد. بخشى از اين قواعد به شيوه‏هاى برخورد با شرايط دوران انتقال از كفر به اسلام و مسائل موجود بين اين دو پرداخته است؛ مانند:
ـ «الاسلام يجبّ ما قبله.»۴۰
ـ «الاسلام يزيد و لاينقص.»۴۱
ـ «الاسلام يعلو و لايعلى عليه.»۴۲
و برخى ديگر نيز به ايجاد و جايگزينى مسائل حقوقى جديد به جاى رسوم جاهلى نظر داشت كه در گفتار ديگرى به توضيح آن مى‏پردازيم.
به هر حال تلاش‏هاى پيامبر(ص) در ارائه فقه، عموماً و ارائه قواعد آن، خصوصاً فضاى جديدى به وجود آورد كه كاملاً با شرايط دوران جاهلى تفاوت داشت.
دليل دوم: علاقه پيامبر اسلام(ص) به قاعده سازى را بايد به خاطر مسئوليت حضرت به عنوان آخرين پيامبر(ص) در قبال آيندگان دانست. قواعد، دو گونه كاربرد دارند و در دو سطح تاريخ و زمان صدور خود مى‏توانند نقشى پاسخگو ارائه كنند. گاهى بسيارى از قواعد، در ابتدا بيانگر حكم يك يا دو مورد جزئى در زمان خود بوده‏اند و در پاسخ به نياز فورى و اضطرارى، ارائه و تبيين شده‏اند؛ ولى گذشت زمان، مفهوم گسترده‏تر آنها را ظاهر ساخته است و پس از گذشت چندين سال، نقش فراگير آنها در پاسخ به رخدادهاى جديد و غنابخشى به فقه، آشكار شده است. در واقع پيامبر(ص) با اين رويكرد از يك سو به معضلات عينى عصر خود پاسخ مى‏گفت و از سوى ديگر، راه‏هاى جديدى را به آيندگان نشان مى‏داد. تمسك امامان(ع) به سخنان پيامبر(ص) و ارائه برداشت‏هايى قاعده‏مند از روايات نبوى كه تا آن زمان تفسير جزئى از آنها مى‏شد ـ بعدها و در جاى مناسب به اين تمسك‏ها اشاره خواهيم كرد ـ شاهد اين مدعاست.
با اين حال آنچه پيامبر(ص) ارائه فرمود، تمام فقه نبود. بخش مهمى از قواعد فقهى را ـ كه بيشتر به آينده مربوط مى‏شد ـ نيز به امام على(ع) و طبعاً به اهل بيت(ع) ـ سپرد كه در جاى خود و هنگام بيان تحولات قرن دوم توضيح خواهيم داد.

فهرستى از قواعد نبوى
با بررسى روايات نبوى، به قاعده‏هاى فقهى بسيارى بر مى‏خوريم. فراوانى اين قاعده‏ها، برداشت ما را از گفتار پيامبر(ص) ـ جوامع الكلم‏فقهى ـ تأييد مى‏كند.
بيان انبوه قواعد فقهى توسط پيامبر(ص) نشانگر عنايت حضرت به پاسخگويى در موارد جزئى و رفع نيازهاى فراگير فقه از طريق كلى‏گويى است. بعضى از اين قواعد، عبارتند از:
۱ ـ «و لا يحلّ لمومن مال أخيه إلاّ عن طيب نفسه منه.»۴۳
۲ ـ «لاوصية لوارث.»۴۴
۳ ـ «كلّ ذي ناب من السباع و مخلب من الطير حرام.»۴۵
۴ ـ «إنّما الاعمال بالنيات.»۴۶
۵ ـ «يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب.»۴۷
۶ ـ «كلّ شرط خالف كتاب اللّه فهو ردّ.»۴۸
۷ ـ «حكمي على الواحد حكمي على الجماعة.»۴۹
۸ ـ «كلّ مسكر حرام.»۵۰
۹ ـ «كلّ محدثة بدعة و كلّ بدعة ضلالة.»۵۱
۱۰ ـ «مطل الغنى ظلم.»۵۲
۱۱ ـ «هدية العمّال غلول.»۵۳
۱۲ ـ «رفع القلم عن ثلاثة: عن الصبي حتّى يحتلم و عن النائم حتّى ينتبه و عن المجنون حتّى يفيق.»۵۴
۱۳ ـ «السلطان ولى من لا ولىّ له.»۵۵
۱۴ ـ «الخراج بالضمان.»۵۶
۱۵ ـ «ليس لعرق ظالم حق.»۵۷
۱۶ ـ «من أحيا أرضاً ميتاً فهى له.»۵۸
۱۷ ـ «من قاتل لتكون كلمة اللّه هي العليا فهو في سبيل اللّه.»۵۹
۱۸ ـ «ذكاة الجنين ذكاة أمّه.»۶۰
۱۹ ـ «الاحسان إلى نسائكم.»۶۱
۲۰ ـ «العجماء جبار.»۶۲
۲۱ ـ «في الركاز الخمس.»۶۳
۲۲ ـ «الاسلام يعلو و لايعلى عليه.»
۲۳ ـ الناس مسلّطون على أموالهم.»
۲۴ ـ «البينة على المدّعي و اليمين على المدّعى عليه.»
۲۵ ـ «إدرأوا الحدود بالشبهات.»
۲۶ ـ «الصلح جائز بين المسلمين إلاّ صلحاً أحل حراماً أو حرّم حلالاً.»
۲۷ ـ «المومنون عند شروطهم.»
۲۸ ـ «المغرور يرجع إلى من غرّه.»
۲۹ ـ «كلّ مبيع تلف قبل قبضه فهو من مال بائعه.»
۳۰ ـ «ليس عليك خلف الامام سهو.»
۳۱ ـ «لاضرر و لاضرار في الاسلام.»
۳۲ ـ «المومن حرام كلّه عرضه و ماله و دمه.»
۳۳ ـ «لا كفالة في حد.»
۳۴ ـ «الولد للفراش و للعاهر الحجر.»
۳۵ ـ «على اليد ما اخذت حتّى تؤدى.»
۳۶ ـ «العارية مؤادة.»
۳۷ ـ «الزعيم غارم.»
۳۸ ـ «الدّين مقضى.»
۳۹ ـ «الاسلام يجبّ ما قبله.»
۴۰ ـ «العمد قود.»
۴۱ ـ «شبه العمد ما قتل بالعصا و الحجر و فيه مائة بعير.»
۴۲ ـ «الاسلام يزيد و لاينقص.»
۴۳ ـ «إقرار العقلاء على أنفسهم جائز.»

تطبيق قواعد نبوى، توسط اصحاب
در اين مرحله قواعد گرچه توسط قرآن و پيامبر(ص) بيان شد، ولى از آنجا كه بى‏نام و نشان ـ در مجموعه احكام ـ به محيط جامعه پا نهاد و ادبيات فنى، علمى و آموزشى نداشت، اصحاب، قادر به تطبيق آگاهانه آن نبودند. البته برخى از مردم به خاطر قابليت‏هاى ذهنى خود و بدون آگاهى از كاربردهاى قواعد در سطحى محدود، به تطبيق آن اقدام مى‏كردند.
شايد در نخستين نگاه، تصور شود كه قواعد ناشناخته، توانايى لازم را در فقه ندارند. ولى حقيقت اين است كه كلّيت، شموليت و مصداق‏پذير بودن قاعده، سبب شده بود كه قواعد در عين ناشناختگى، بخشى از كاركردهاى
خود را كه مستقيماً با آگاهى به قواعد، ارتباط ندارد در نظر مسلمانان آن روز ثابت كند. زيرا تطبيق‏پذير بودن قاعده، چنان اثر دارد كه با آگاهى ابتدايى نيز مى‏توان كاركردهاى قاعده و حوزه نفوذ آن را دريافت. از اين رو، بررسى ذهنيت فقهى اصحاب پيامبر(ص) در تاريخ قواعد، اهميت دارد.
نمونه‏هايى وجود دارد كه از تطبيق بعضى قواعد در زندگى مسلمانان آن روز حكايت مى‏كند. بى ترديد اگر ارائه قواعد، با رشد دانش در جامعه صدر اسلام همراه مى‏شد، نقش قواعد در زندگى مسلمانان، افزون مى‏گشت و عملاً با زندگى فقهى مسلمانان پيوند مى‏خورد. به چند نمونه از تطبيق قواعد نبوى، توسط اصحاب اشاره مى‏كنيم:
الف. ام سلمه در داستانى كه در كتب معتبر روايى نقل شده، نمونه‏اى از تطبيق پذيرى قواعد را انجام داده است:
در جريان فتح مكه عبداللّه ابى اميّه(برادر امّ سلمه) نزد پيامبر(ص) آمد و به حضرت سلام كرد. پيامبر(ص) پاسخش را نداد و از او روى برگرداند. عبداللّه نزد خواهرش امّ سلمه رفت و گفت: رسول خدا(ص) اسلام همه مردم را قبول مى‏كند اما اسلام من را نمى‏پذيرد. هنگامى كه رسول خدا(ص) نزد ام سلمه آمد، وى به حضرت گفت: پدر و مادرم فدايت اى رسول خدا، همه مردم قريش و عرب به واسطه شما سعادتمند شدند به جز برادرم. شما اسلام او را نپذيرفتيد. حضرت فرمود: اى ام سلمه، برادرت، مرا چنان تكذيب كرده كه هيچ كس تا به حال انجام نداده است. سپس به آيه‏اى۶۴ كه در مورد تكذيب وى نازل شده اشاره نمود.
ام سلمه پاسخ داد مگر شما نفرموديد: «الاسلام يجبّ ما قبله». پيامبر(ص) استدلال او را پذيرفت.
ب. عايشه مى‏گويد:
«افلح» مى‏خواست به ديدار من بيايد ولى به او اجازه ندادم. افلح گفت: آيا خودت را از من پنهان مى‏كنى؟ در حالى كه من عمويت هستم. به او گفتم: به چه دليل؟ وى جواب داد: برادرم به تو شير داده است. گفتم بايد از رسول خدا(ص)سوءال كنم. حضرت در پاسخ فرمود: افلح راست مى‏گويد؛ به او اجازه بده.۶۵
ج. ابوالاسود نقل مى‏كند:
وقتى معاذ در يمن بود، مردم نزد او جمع شدند و گفتند: مردى يهودى مرده و برادرى مسلمان دارد. معاذ گفت: از پيامبر(ص) شنيدم كه فرمود: «إنّ الاسلام يزيد و لاينقص.»
در نتيجه، آن مسلمان، از برادر يهوديش ارث برد.۶۶
خلاصه اين كه قواعد فقهى، به رغم آن كه تحت اين عنوان ارايه نمى‏شدند و تنها به صورت احكامى پراكنده در ميان فقه مطرح مى‏شدند؛ با اين حال توانستند ويژگى تطبيق پذيرى خود را در فرايند فتوا و برخورد با موضوعات بر جاى بگذارند. به اين معنى، اصحاب بدون آن كه بدانند قاعده فقهى چيست و بدون آگاهى از اين واقعيت كه مجموعه‏اى از احكام، نسبت به مجموعه ديگر حالت قاعده‏اى دارند؛ به صورت ناخودآگاه، قواعد را بر رخدادها تطبيق مى‏دادند. اين وضعيت، بيش از آن كه مهارتهاى فقهى اصحاب را ثابت كند، نشانگر ويژگى تطبيق پذيرى قواعد است، و اين كه تطبيق‏پذير بودن قاعده حتى در صورت ناآگاهى از كاركرد آن، مصداق دارد.

امامان(ع) و ترويج قواعد نبوى
انعكاس قواعد نبوى در كلام امامان(ع) آهنگى جدى و برجسته داشته است.
نگاهى به روايات امامان، بيانگر اين است كه آنان مى‏كوشيدند قواعد نبوى را بيشتر مطرح نمايند. به نمونه‏هايى از اين روايات توجه فرماييد: امام باقر(ع) فرمود:
إنّ رسول اللّه(ص) قال: و لاضرر و لاضرار.۶۷
ـ امام صادق(ع) فرمود:
قال رسول اللّه: ولا كفالة في حد.۶۸
ـ امام صادق(ع) فرمود:
قال رسول اللّه: و لاتشفع في حد.۶۹
از اين جا مى‏توان به اهميت قواعد نبوى در كلمات امامان(ع) پى برد كه آنان در موارد بسيارى ـ براى اثبات احكام موضوعات ـ به قواعد حضرت، استناد مى‏كردند. در اين رابطه به نمونه‏هاى ذيل توجه فرماييد:
ـ تمسك امام(ع) به قاعده «الولد للفراش و للعاهر الحجر» براى اثبات احكامى از قبيل:
الف. لزوم صبر براى مردى كه با زنى ازدواج نموده است و آن زن ادعاى حمل مى‏كند ولى نسبت به آن، مطمئن نيست.۷۰
ب. فرزند مورد اختلاف ميان دو نفر كه با جاريه در يك طهر مجامعت داشته‏اند، به فردى تعلق دارد كه جاريه در نزد اوست.۷۱
ـ تمسك امام(ع) به قاعده «الموءمنون عند شروطهم » در زمينه سكنى وعمرى.۷۲
ـ تمسك امام(ع) به قاعده «كلّ ذي ناب من السباع و مخلب من الطير حرام» براى اثبات جايز بودن نماز با لباسى كه از پوست سنجاب تهيه شده است.۷۳
و موارد ديگر.
۱. من لايحضره الفقيه، ج۱، ص۲۴۱؛ وسائل الشيعة، ج۳، ص۲۵۱ و صحيح مسلم، ج۲، ص۶۴۲.
۲. يكى از نويسندگان اهل سنت نيز همين نظر را دارد. او مى‏گويد: «... جوامع الكلم و من هذه الاحاديث احاديث في الاحكام تعدّ اصولاً و قواعد جامعة...»(تاريخ الفقه اسلامى، ص۳۷)
۳. در اين روايت، برخى جوامع الكلم را به قرآن و بسيارى نيز به كلمات خود پيامبر(ص) حمل كرده‏اند. به نظر مى‏آيد كه ديدگاه دوم، صحيح باشد. زيرا واژه جمع و جامع را ـ كه بعدها در بيان تحولات قرن دوم خواهد آمد ـ برخى از امامان(ع) به منظور توصيف كاركرد قواعد به كار برده‏اند.
۴. وانزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم(نحل: ۴۴)
۵. مستدرك الوسائل، ج۱۳، ص۴۴۳ و سنن ابن ماجه، ج۲، ص۷۸۸.
۶. نساء۴: ۱۲۸.
۷. همان.
۸. بقره۲: ۲۲۴.
۹. تهذيب الاحكام، ج۷، ص۳۷۱ و مغنى ابن قدامه، ج۴، ص۳۸۴.
۱۰. بقره۲: ۱۷۷.
۱۱. اسراء۱۷: ۳۴.
۱۲. همان.
۱۳. بحارالانوار، ج۲۱، ص۳۷۶.
۱۴. بقره ۲: ۱۷۳.
۱۵. حج۲۲: ۷۸.
۱۶. پيامبر(ص) در عين حال كه قواعد خود را از آيات قرآن مى‏گرفت ـ و به اين دليل، قواعد نبوى، شرح قرآن به حساب مى‏آيد ـ معمولاً آن‏ها را مستقل از قرآن و بدون استناد به آن بيان مى‏كرد. در توضيح اين موضوع بايد گفت: از آن جا كه پيامبر(ص) بنيانگذار اصلى روش هايى است كه دين اسلام بر آنها استوار شده است؛ رفتار او بايد فراتر از تأثير بر اطرافيان و روابط پيرامونى باشد. به عبارتى، پيامبر(ص) چون مى‏دانست
كه همه رفتارهايش در آينده مورد توجه قرار خواهد گرفت از اين روى، رفتارهاى حضرت كاملاً دقيق بود. نشانه‏هاى اين دقت عمل، بسيار روشن است. يكى از اين موارد در روش و شيوه استناد به قرآن مى‏باشد. ايشان بر خلاف معصومين(ع) كه اغلب به قرآن استناد و از قواعد قرآنى، بسيار استفاده مى‏كردند، معمولاً قواعد خود را مستقل از قرآن بيان مى‏فرمود.
اين حقيقت با بررسى مواردى كه پيامبر(ص) به ارايه احكام ـ كه تبيين قواعد، بخش عظيمى از آن به شمار مى‏رود ـ پرداخته، آشكار مى‏شود. در تحليل اين رفتار بايد به شرايطى اشاره كرد كه پيامبر(ص) در آن مى‏زيست. پيامبر(ص) علاوه بر معرفى قرآن، وظيفه سنگين تأسيس سنت را نيز بر عهده داشت. سنتى كه قرار بود به دنبال قرآن، هميشه در انديشه اسلامى باقى بماند. در شرايط مذكور، براى تشكيل اين نهاد فكرى، ارايه بخش‏هايى كه مانند قرآن نبودند، ولى نقش فقهى داشتند از اهميت برخوردار بود. پيامبر(ص) با اين كار، سنت را به عنوان يك منبع تشريع در ميان تازه مسلمانان، معرفى و به نهادينه ساختن آن كمك مى‏كرد.
اين مطلب را هنگامى مى‏توان بهتر درك كرد كه به شرايط صدر اسلام، نگاهى بيندازيم. توصيف‏هايى كه از پيامبر(ص) در دوران شكل‏گيرى اسلام به جاى مانده است نوعى همانندى را ميان شخصيت فقهى پيامبر(ص) با قرآن نشان مى‏دهد. در واقع، اعراب تازه مسلمان كه تحت تأثير جلوه‏هاى ربانى و اعجازآميز قرآن قرار گرفته بودند، اوّلين ويژگى كه از پيامبر(ص) به ياد مى‏آوردند، قرآن بود. اگر چه اين نشانگر توان بالاى كتاب خداوند در جذب كفار به سمت اسلام مى‏باشد، ولى به تنهايى و در دراز مدت نمى‏توانست نقش ديگر پيامبر(ص) را كه همچون قرآن داراى اهميتى فوق العاده است براى مردم ظاهر سازد. اين نقش، همان سنت سازى ـ و به تعبير ديگر منشأ سنت بودن پيامبر(ص)ـ محسوب مى‏شود. به عبارتى، سنت در عين حال كه با روش‏هاى مختلف، وظيفه تبيين قرآن را برعهده داشته است؛ ولى ميراث بر جاى مانده از سنت نشان مى‏دهد كه اين نهاد فكرى اسلامى، مانند يك مترجم ساده عمل نمى‏كند، بلكه مستقلاً و بدون قرار گرفتن در حاشيه قرآن، انديشه‏هايى را ارايه مى‏كند كه گاهى فهميدن ارتباط آنها با قرآن به سادگى ميسر نيست.
بنابراين، پيامبر(ص) بايد نقش سنت ساز خود را نيز در ميان اعراب تازه مسلمان، باز گو مى‏كرد. براى رسيدن به اين هدف مهم، آنچه اهميت داشت از بين بردن ذهنيتى بود كه پيامبر(ص) را وابسته و غير مستقل از قرآن مى‏دانست. به همين سبب، پيامبر(ص) بايد مستقل از قرآن به ارايه گزاره‏ها و قواعدى مى‏پرداخت كه به روشنى، گوياى يك دستور دينى بود. اين امر مى‏توانست مردم آن زمان را آگاه سازد كه علاوه بر قرآن، ميراث ديگرى نيز به نام «سنت» از پيامبر(ص) بر جاى خواهد ماند.
اگر امروزه با ميراثى استوار و ترديد ناپذير به نام «سنت» روبه رو هستيم، به لحاظ استوارى فعلى آن، نمى‏توانيم شرايط شكل‏گيرى آن را نيز ترسيم كنيم. سنت استوار فعلى، محصول تلاشى است كه پيامبر(ص) به اين منظور انجام داد. قرآن نيز به استقلال سنت و نقش پر اهميت آن اشاره مى‏كند و با قرار دادن اطاعت از رسول(ص) در كنار اطاعت از خداوند، نقش انكار ناپذير سنت را به تازه مسلمانان، يادآورى مى‏كند.
۱۷. اصول كافى، ج۷، ص۴۱۴.
۱۸. وسائل الشيعه، ج۱۸، ص۴۴۳، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۷۷۸.
۱۹. بجنوردى، القواعد الفقهيّة، ج۴، ص۲۱.
۲۰. تحف العقول، ص۵۶
۲۱. مستدرك الوسائل، ج۱۳، ص۴۴۳، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۷۷۸.
۲۲. وسائل الشيعه، ج۲۶، ص۱۴، موّطأ، ج۲، ص۷۴۵.
۲۳. تحف العقول، ص۵۶.
۲۴. تهذيب الاحكام، ج ۱۰، ص۱۴۲.
۲۵. مستدرك الوسائل، ج۱۶، ص۳۱.
۲۶. وسائل الشيعه، ج۱۸، ص۳۳۶.
۲۷. سنن ترمذى، ج۳، ص۵۶۶ و مسند احمدبن حنبل، ج۵، ص۱۳.
۲۸. عوالي اللئالي، ج۳، ص۲۵۲.
۲۹. سنن ترمذى، ج۳، ص۵۶۵ و عوالي اللئالي، ج۱، ص ۳۱۰.
۳۰. همان، ج ۷، ص۱۶۲.
۳۱. تحف العقول، ص ۳۳.
۳۲. عوالي اللئالي، ج۲، ص ۱۱۵.
۳۳. تهذيب الاحكام، ج۷، ص۳۷۱ و مغنى ابن قدامه، ج۴، ص۳۸۴.
۳۴. مستدرك الوسائل، ج۱۳، ص۴۴۳ و سنن ابن ماجه، ج۲، ص۷۸۸.
۳۵. نهايه ابن اثير، ج۳، ص ۳۵۶.
۳۶. سنن دار قطنى، ج۳، ص۲۶ و عوالي اللئالي، ج۱، ص۲۲۲.
۳۷. سنن دارقطنى، ج۱، ص۳۷۷.
۳۸.تهذيب الأحكام، ج۱، ص۸۳ و صحيح بخارى، ج۱، ص۳.
۳۹. مبسوط شيخ، ج۱، ص۱۲۵.
۴۰. مسند احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۹۹ و مستدرك الوسائل، ج۷، ص۴۴۸.
۴۱. وسائل الشيعه، ج۲۶، ص۱۴.
۴۲. من لايحضره الفقيه، ج۴، ص۲۴۳.
۴۳. تحف العقول، ص۳۳.
۴۴. عوالي اللئالي، ج۱، ص۳۱۰.
۴۵. تهذيب الاحكام، ج۹، ص۴۵، من لايحضره الفقيه، ج۳، ص۳۲۲، سنن دارمى، ج۲، ص۸۵.
۴۶. تهذيب، ج۱، ص۸۳ و صحيح بخارى، ج۱، ص۳.
۴۷. تهذيب الاحكام، ج ۸، ص۲۴۴.
۴۸. مستدرك الوسائل، ج۱۳، ص۳۰۰.
۴۹. سنن ترمذى، ج۴، ص۱۵۱ ـ ۱۵۲ و بحار الانوار، ج۲، ص۲۷۲.
۵۰. صحيح مسلم، كتاب الاشربة، ج۳، ح۱۵۸۶.
۵۱. سنن ابى داود، كتاب السنة، باب في لزوم السنة، ج۲، ص۵۰۶.
۵۲. تحف العقول، ص۲۷۶ و سنن دارمى، ج۲، ص۲۶۱.
۵۳. مبسوط شيخ، ج۸، ص۱۶۳. در روايت ديگرى با اين لفظ آمده است: هدية الامراء غلول، وسائل الشيعه، ج۱۸، ص۱۶۳.
۵۴. خصال صدوق، ص۹۴ و سنن ابى داود، ج۴، ص۱۴۱.
۵۵. وسائل الشيعه، ج۱۴، ص۲۱۲ و كنز العمال، ج ۸، ح۴۰۰۳.
۵۶.جامع الاصول، ج۱، ص۵۹۷ و مستدرك الوسائل، ج۱۳، ص۳۰۲.
۵۷. صحيح بخارى، ج۲، ص۸۲۳.
۵۸. وسائل الشيعه، ج۱۷، باب ۱، ح۵.
۵۹. صحيح بخارى، ج۱، ح۴۳.
۶۰. تحف العقول، ص۴۲۰ و عوالي اللئالي، ج۱، ص۱۱۶.
۶۱. مستدرك الوسائل، ج۶، ص۱۵۷.
۶۲. وسائل، ج ۲۹، ص۲۷۱.
۶۳. همان.
۶۴. لن نوءمن لك حتّى تفجر لنا من الارض ينبوئاً، اسراء ۱۷: ۹۰.
۶۵. صحيح بخارى، ج۳، ص۱۴۸.
۶۶. وسائل الشيعه، ج۲۶، ص۱۴، چاپ آل البيت و المصنّف، ج۷، ص۳۸۴.
۶۷. همان، ج۱۸، ص۳۳.
۶۸. همان، ج۲۸، ص۴۴.
۶۹. همان، ص۴۳.
۷۰. همان، ج۲۱، ص۱۶۹و۱۷۴.
۷۱. همان، ج۱۹، ص ۲۱۸.
۷۲. همان.
۷۳. تهذيب الاحكام، ج۲، ص۲۰۴.


https://taghribnews.com/vdcfcjd0.w6d0xagiiw.html
مرجع : ماهنامه خردنامه همشهري- شماره 50
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی